موضوع: ضدّ تا آخر واجب تخییری
تاریخ جلسه : ۱۳۸۲/۹/۲۵
شماره جلسه : ۴۴
-
مقدمه سوم مرحوم نائینی بر ترتب
-
جلسه ۱
-
جلسه ۲
-
جلسه ۳
-
جلسه ۴
-
جلسه ۵
-
جلسه ۶
-
جلسه ۷
-
جلسه ۸
-
جلسه ۹
-
جلسه ۱۰
-
جلسه ۱۱
-
جلسه ۱۲
-
جلسه ۱۳
-
جلسه ۱۴
-
جلسه ۱۵
-
جلسه ۱۶
-
جلسه ۱۷
-
جلسه ۱۸
-
جلسه ۱۹
-
جلسه ۲۰
-
جلسه ۲۱
-
جلسه ۲۲
-
جلسه ۲۳
-
جلسه ۲۴
-
جلسه ۲۵
-
جلسه ۲۶
-
جلسه ۲۷
-
جلسه ۲۸
-
جلسه ۲۹
-
جلسه ۳۰
-
جلسه ۳۱
-
جلسه ۳۲
-
جلسه ۳۳
-
جلسه ۳۴
-
جلسه ۳۵
-
جلسه ۳۶
-
جلسه ۳۷
-
جلسه ۳۸
-
جلسه ۳۹
-
جلسه ۴۰
-
جلسه ۴۱
-
جلسه ۴۲
-
جلسه ۴۳
-
جلسه ۴۴
-
جلسه ۴۵
-
جلسه ۴۶
-
جلسه ۴۷
-
جلسه ۴۸
-
جلسه ۴۹
-
جلسه ۵۰
-
جلسه ۵۱
-
جلسه ۵۲
-
جلسه ۵۳
-
جلسه ۵۴
-
جلسه ۵۵
-
جلسه ۵۶
-
جلسه ۵۷
-
جلسه ۵۸
-
جلسه ۵۹
-
جلسه ۶۰
-
جلسه ۶۱
-
جلسه ۶۲
-
جلسه ۶۳
-
جلسه ۶۴
-
جلسه ۶۵
-
جلسه ۶۶
-
جلسه ۶۷
-
جلسه ۶۸
-
جلسه ۶۹
-
جلسه ۷۰
-
جلسه ۷۱
-
جلسه ۷۲
-
جلسه ۷۳
-
جلسه ۷۴
-
جلسه ۷۵
-
جلسه ۷۶
-
جلسه ۷۷
-
جلسه ۷۸
-
جلسه ۷۹
-
جلسه ۸۰
-
جلسه ۸۱
-
جلسه ۸۲
-
جلسه ۸۳
-
جلسه ۸۴
-
جلسه ۸۵
-
جلسه ۸۶
-
جلسه ۸۷
-
جلسه ۸۸
-
جلسه ۸۹
-
جلسه ۹۰
-
جلسه ۹۱
-
جلسه ۹۲
-
جلسه ۹۳
-
جلسه ۹۴
-
جلسه ۹۵
-
جلسه ۹۶
-
جلسه ۹۷
-
جلسه ۹۸
-
جلسه ۹۹
-
جلسه ۱۰۰
بسم الله الرّحمن الرّحيم
الحمدلله رب العالمين و صلي الله علي سيدنا محمد و آله الطاهرين
مقدمه سوم مرحوم نائيني
بحث در مقدمه اولي و مقدمه ثانيه گذشت بعد از اين دو مقدمه مرحوم نائيني(قدس) يك مقدمه سومي را عنوان فرمودند كه در اين مقدمه سوم باز نكاتي وجود دارد و تقريبا برحسب آنچه كه در كتاب اجودالتقريرات آمده در حدود شش صفحه مرحوم نائيني مقدمه سوم را عنوان فرمودند كه ما سعي مي كنیم خلاصه و لب آنچه كه ايشان در آنجا بيان كردند را بيان كنيم؛ تا بعد بپردازيم به اشكالاتي كه بر اين مقدمه وارد است. در اين مقدمه مرحوم نائيني اول دو تا مطلب را بيان فرمودند. بعد آمدند يك توهمي را ذكر كرده اند و از آن جواب داده اند و در مرحله بعد فرموده اند كه مقصود اصلي ما از اين مقدمه جواب از يك اشكالاتي است كه بر نظريه ترتب وارد مي شود و آمده دو تا از ان اشكالات مهم را عنوان كرده اند و فرموده اند كه طبق آن جوابي كه از متوهم داديم و آن مطالبي كه در همين ابتداي مقدمه گفتيم از اين دو اشكال جواب داده مي شود.
بنابراين مقصود اصلي بيان اشكالاتي است كه بر ترتب وارد مي شود و ايشان از ميان آن اشكالات دو اشكال را عنوان فرموده اند؛ اين اجمال مطلب اما تفصيلش این است كه در اين مقدمه عرض كرديم كه ايشان ابتداء دو تا مطلب را بيان فرموده اند: يك مطلب اينكه مي فرمايند ما در بحث واجب موقت گفتيم كه در واجبات مضيق مثل مسأله وجوب صوم كه واجب مضيق است، فعليت خطاب با تحقق آخرين جزء از موضوع و آخرين جزء از شرط است.
يعني قبل از آن كه شرط تحقق پيدا بكند و قبل از آن كه شرائط موجود شود و قبل از آنكه موضوع محقق بشود در اين واجبات مضيقه خطاب به فعليت نمي رسد در وجوب صوم قبل از آني كه وقت داخل شود هنوز خطاب فعليت ندارد بلكه فعليت خطاب مقارن است با دخول وقت.
مطلب دوم این است كه فرموده اند امتثال تأخرش از خطاب رتبي است نه زماني، يعني زمان امتثال با زمان فعليت خطاب يك زمان است و اين طور نيست كه بگوييم خطاب از نظر زماني قبلا فعليت پيدا مي كند، اما زمان امتثال اين خطاب متأخر از خود خطاب است! بلكه زمان امتثال با زمان خطاب يكسان است و فقط از نظر رتبه بين اينها فرق وجود دارد. بدين صورت كه رتبه امتثال موخر از رتبه خطاب است.
ان قلت
بعد از بيان اين دو مطلب آمده اند توهم يك متوهمي كه در رابطه با اين دو مطلب است را ذكر كردند و از آن جواب دادند: متوهم مسأله را آورده روي يك مثالي، همين مثال وجوب امساك در باب روزه، متوهم مي گويد كه اگر خطاب قبل از زمان امتثال فعليت نداشته باشد اولين زماني كه طلوع فجر مي شود شما مي گوييد در همان زمان خطاب فعليت پيدا مي كند يعني يك دقيقه قبل از اذان و قبل از طلوع فجر ما خطاب «كتب عليكم الصيام» نداريم به نحو فعلي (و لو حالا به نحو انشايي باشد خطاب كتب عليكم، فعليت ندارد).
حالايي كه الان طلوع فجر شد شما مرحوم نائيني مي گوييد كه خطاب فعليت پيدا مي كند. سئوال اين است كه در همين اولين جزء از زمان روزه يا اين مكلف اشتغال به خوردن و آشاميدن دارد اگر اين باشد بگوييم حالايي كه دارد مي خورد در عالم خارج خطاب لزوم امساك به او توجه پيدا مي كند اين مي شود جمع بين ضدين. مي بيند در همين دقيقه اين لقمه داخل دهان مكلف است، آن وقت بگوييم در همين دقيقه هم از او امساك را طلب مي كند، اين جمع بين ضدين و طلب جمع بين ضدين مي شود و اگر در اين لحظه واقعا خود مكلف امساك كرده باشد، اين مي شود تحصيل حاصل.
در اين لحظه اول در دقيقه اول مكلف از اين دوحال خارج نيست يا الان امساك كرده يا امساك نكرده اگر امساك كرده باشد اين مي شود تحصيل حاصل يعني خطاب بخواهد اين زمان را الان شامل شود و فعليت پيدا بكند اين مي شود تحصيل حاصل و اگر امساك نكرده باشد اينجا مي شود طلب جمع بين ضدين، بنابراين براي اين كه اين محذور پيش نيايد متوهم مي گويد اين خطاب بايد قبل از اين كه زمان عمل فرا برسد به فعليت برسد، خطاب به فعليت ميرسد كه مكلف بعد از او از اولين زمان طلوع فجر شروع كند به امساك، بايد قبل از او فعليت داشته باشد اين بياني كه متوهم در اينجا ذكركرده.
قلت
مرحوم نائيني از اين توهم مجموعاً پنج جواب داده اند. جواب اول: اين جواب اول جواب نقضي است و براي اين كه اين جواب نقضي روشن شود عرض مي كنيم كه ايشان مي فرمايند امتثال و خطاب رابطه شان رابطه علّي و معلولي است يعني خطاب به منزله علت است و امتثال به منزله معلول است. و لو اين كه علت و معلول تكويني با همه خصوصياتش نيست، اما نظير او هست، احكام او را دارد، خطاب به منزله علت است. امتثال به منزله معلول است. مرحوم نائيني مي فرمايد ما اول در جواب اول مي آئيم به شما يك جواب نقضي مي دهيم و ميگوييم شما در باب علت و معلول چه مي گوييد؟ اگر بگوييد علت زمانش اتحاد با معلول دارد، آنجا هم همين محذور پيش مي آيد و آن اينكه اگر معلول موجود است اين مي شود تحصيل حاصل و اگر آن موقع موجود نيست مي شود جمع بين ضدين يا نقيضين؛ لذا اولين جوابشان از اين توهم جواب نقضي است كه مانحن فيه را نقض مي كنيم به باب علت و معلول. ايشان چهار تا جواب حلي هم در اينجا بيان مي كنند:
جواب حلي اول(جواب دوم:) ميفرمايند كه هم در باب علت و معلول و هم در باب خطاب و امتثال ما اگر امتثال را و معلول را مفروض الوجود بگيريم في حد نفسه، يعني اصلا بگوييم با قطع نظر از مسأله علت با قطع نظر از مسأله خطاب، معلول موجود است و امتثال محقق است، ايشان مي فرمايد اگر اينطور مسأله را ما فرض كنيم اين اشكالات وارد مي شود كه اگر امتثال هست اين مي شود تحصيل حاصل و اگر نيست مي شود طلب جمع بين ضدين؟!
درحالي كه هم در باب علت و معلول و هم در باب خطاب و امتثال ما اين دو تا را به لحاظ منشئشان بايد مفروض الوجود بگيريم و بگوييم امتثالي كه ناشي از اين خطاب است موجود است و معلولي كه ناشي از اين علت است موجود است، اين دو تا يعني معلول و امتثال اين دوتا را اگر ما في حد انفسهما به آنها نظر نكرديم و گفتيم امتثال به لحاظ خطاب موجود است، معلول به لحاظ علت موجود است در اين صورت تقارن زماني علت و معلول و همچنين تقارن زماني خطاب و امتثال يك امر ممكن و صحيحي است و ديگر آن محذورها پيش نمي آيد.
جواب دوم(جواب سوم:) در اين جواب ايشان مسأله را بردند روي علم و جهل. مي فرمايند كه اگر مكلف در همين مثالي كه شما متوهم مطرح كرديد قبل از طلوع فجر عالم باشد به اين كه لحظه اول طلوع فجر خطاب وجوب صوم بر او فعليت پيدا مي كند، يعني الان من مي دانم وقتي كه اولين لحظه طلوع فجر شد مولا خطاب وجوب صومش بر من فعليت پيدا مي كند، حالا در اين فرض علم اگر خطاب وجوب صوم قبل از طلوع فجر بخواهد فعليت داشته باشد چه لازم مي آيد؟
لغويت لازم مي آيد. الان من مي دانم كه رأس اين دقيقه كه طلوع فجر است، خطاب فعليت پيدا مي كند قبل از اول اگر بخواهد اين خطاب فعليت داشته باشد، لغو مي شود. اگر عالم به اين نباشم اصلا جاهل باشم، مي فرمايد وجود خطاب قبل از طلوع فجر في نفس الامر وقتي من به او جاهل هستم چه اثري دارد؟ هيچ اثري براي او مترتب نيست، انسان هم يا جاهل است يا عالم؛ پس در فرض جهلش وجود خطاب مي شود بي اثر و در فرض علمش وجوب خطاب مي شود لغو. اين هم جواب دوم حلي كه ايشان مي دهد.
جواب سوم حلي(جواب چهارم:) ايشان فرموده است كه ما اگر قائل شويم به اين كه خطاب زماناً بر امتثال مقدم است، يعني بگوييم آقا دو دقيقه قبل از طلوع فجر خطاب وجوب صوم فعليت دارد در حالي كه شرطش بعداً مي آيد مي فرمايند اين نمي شود مگر اين كه از راه شرط متأخر يا واجب معلق وارد شويم و بياييم بگوييم وجوب صوم دو ساعت يا مثلا يك ساعت قبل از طلوع فجر فعليت دارد، اما مشروط به اين كه در بدو و در زمان متأخر طلوع فجر محقق شود براي اين شخص.
حالا اگر اين شخص قبل از طلوع فجر مرد، نه. يا از راه شرط متأخر وارد شويم يا از راه واجب معلق. بگوييم وجوب فعلي است واجب استقبالي كه شرط را شرط براي واجب قرار بدهيم و مي فرمايند ما(نائيني) قبلا هم شرط متأخر را اثبات كرديم كه محال است و هم واجب معلق را اثبات كرديم كه محال است. اين هم جواب سوم.
جواب چهارم(جواب پنجم:) درجواب چهارم مرحوم نائيني به متوهم مي گويد شما حالا كه قائل مي شويد به اين كه خطاب بر امتثال از نظر زماني بايد مقدم باشد چرا فقط در واجب مضيق اين حرف را مي زنيد بايد در واجبات موسعه هم همين حرف را بزنيد شما تا به حال مي آئيد در باب وجوب امساك مي گوييد قبل از طلوع فجر خطاب بايد فعليت داشته باشد ما مي گوييم اگر شما قائليد به لزوم تقدم خطاب بر امتثال، همين حرف را در واجبات موسعه هم بزنيد در نماز هم بگوييد قبل از آني كه زمان فرا برسدخطاب ﺃَﻗِﻴﻤُﻮﺍ ﺍﻟﺼﱠﱠﻠﺎﺓَ فعليت دارد! در حالي كه مشهور در واجبات موسعه اين حرف را نمي زنند بلكه مشهور در واجب موسع مي گويند وقتي كه وقت نماز ظهر شد آنوقت وجوب نماز ظهر فعليت پيدا مي كند.
و لذا مي گويند قبل از وقت اگر وضو را به قصد وجوب نماز بخواهيد بگيريد اين محل اشكال است در واجبات موسعه مشهور اين حرف را نمي زنند اما در واجب مضيق مي آيند مي گويند كه خطاب بايد بعد از امتثال زماناً مقدم باشد؛ نائيني مي فرمايند چه فرقي بين اينها وجود دارد. پس مجموعا از اين توهم پنج جواب مطرح كردند.
مقصود و هدف:
بعد مرحوم نائيني مي آيد مي فرمايد مقصود اصلي ما از اين مقدمه اين است كه مي خواهيم براي شما در باب ترتب بگوييم يك امر به اهم داريم كه مطلق است يك امر به مهم داريم كه مشروط است. ما مي خواهيم براي شما بيان كنيم روي بيان و نظريه ترتب سه مطلب با هم اتحاد زماني دارند: خطاب اهم, و همچنين شرط و موضوع امر به اهم و همچنين عصيان يا امتثال اينها زمانشان يك زمان است.
يعني زمان فعليت خطاب امر به اهم و زمان فعليت موضوع در امر به اهم و زماني كه مكلف مي خواهد يا امتثال كند يا عصيان كند. در امر به مهم هم همينطور زمان فعليت خطاب مهم با زمان فعليت شرط با زمان عصيان يا اطاعت مهم اين ها هم يك زمان است و تمام اينها هم در امر به اهم هم در امر به مهم از نظر زماني بينشان اتحاد وجود دارد.
مي فرمايد ما مقصودمان از بيان اين مقدمه يك چنين مطلبي است كه اتحاد زماني اختلاف رتبي هست و آنچه كه قائلين به ترتب مي خواهند بگويند اين است بين اين ها يعني بين امر به مهم و امر به اهم اختلاف در رتبه هست. اما از نظر زمان بين اين ها هيچ اختلافي وجود ندارد، يعني در يك زمان امر به اهم فعليت دارد موضوعش فعليت دارد و همان زمان زماني است كه ما مي توانيم اهم را امتثال كنيم يا عصيان كنيم و در همان زمان امر به مهم فعليت دارد، موضوعش هم فعليت دارد و همينطور زمان امتثال يا عصيانش هم همان زمان است.
اشكال و جواب:
سپس مي فرمايند با اين بيان دو تا اشكال مهم كه بر ترتب وارد شده جواب از آنها روشن مي شود: اشكال اول اين است كه مستشكل مي گويد شما آمديد امر به مهم را مشروط كرديد به عصيان امر به اهم، نتيجه اين مي شود. مي گويد عصيان امر به اهم با امتثال امر مهم زماناً متحد است! خوب به حسب ظاهر هم همين طور است الان همين زماني كه من دارم امر به مهم را امتثال مي كنم همين زمان امر به اهم عصيان شده مستشكل بعد از اين يك مقدمه اي را اضافه مي كند و مي گويد كه خطاب مهم بايد مقدم باشد زماناً بر امتثال امر به مهم. يعني حالا كه شما مي گوييد در اين زمان كه زمان امتثال امر به مهم است ما قاعده داريم كه خطاب زمانش بايد در زمان امتثال مقدم باشد، پس بر زمان امتثال امر به مهم خطاب به مهم بايد مقدم باشد زماناً و اين نمي شود. الا اين كه ما قائل بشويم به شرط متأخر يا قائل شويم به واجب معلق.
به عبارت دیگر از اشكالاتي كه بر نظريه ترتب شده اين است كه مستشكل مي گويد اين پذيرش نظريه ترتب(البته روي آن بياني كه مستشكل فهميده كه ما بايد بگوييم خطاب به مهم زماناً بر امتثال مهم مقدم است) نمي شود به دليل اينكه ما بايد يا شرط متأخر را قائل شويم و يا واجب معلق را، و خود شما(نائيني) هردو را محال ميدانيد.
مرحوم نائيني از اين اشكال اول دو جواب مي دهند:
جواب اول: مي فرمايند مبناي اين اشكال باطل است، بدليل اينكه ما ثابت كرديم درجواب آن توهم كه زمان خطاب بر زمان امتثال مقدم نيست ما آمديم در جواب متوهم گفتيم زمان فعليت خطاب با زمان امتثال يك زمان است و ما قبول نداريم اين مبنا را كه شما روي اين مبنا داريد به ما اشكال مي كنيد شما روي مبناي لزوم تقدم خطاب بر امتثال زماناً آمديد اين اشكال را مي كنيد درحالي كه ما اين مبنا را آمديم تخريب كرديم و نپذيرفتيم.
جواب دوم: مرحوم نائيني مي فرمايد اين اشكالي كه شما مي كنيد اين مختص به بحث ترتب نيست در تمام واجبات شرعيه اين اشكال وجود دارد اگر ما قائل شويم به اين كه زمان خطاب بر زمان امتثال مقدم است در همه واجبات شرعيه اگر اين را قائل شديم اين لايمكن الا اين كه يا از راه شرط متأخر وارد شويم و يا از راه واجب معلق وارد شويم. به عبارت اخري مرحوم نائيني مي فرمايد اين اشكال شما فقط به باب ترتب واقع نيست و از اشكالات مختصه ترتب نيست كسي كه اين مبنا را دارد قائل است به لزوم تقدم زمان خطاب در زمان امتثال است يا بايد شرط متأخر شود يا واجب معلق شود و اختصاصي به باب ترتب ندارد. اين دوجواب از اين اشكال اولي كه بيان فرمودند اشكال دوم باقي مي ماند حتما به اجودالتقريرات ( ج2، ص59) مراجعه كنيد.
نظری ثبت نشده است .