درس بعد

بحث ضدّ

درس قبل

بحث ضدّ

درس بعد

درس قبل

موضوع: ضدّ تا آخر واجب تخییری


تاریخ جلسه : ۱۳۸۲/۹/۱۳


شماره جلسه : ۳۵

PDF درس صوت درس
چکیده درس
دیگر جلسات

بسم الله الرّحمن الرّحيم
الحمدلله رب العالمين و صلي الله علي سيدنا محمد و آله الطاهرين

خلاصه نظر كاشف الغطاء:

عرض كرديم كه مرحوم كاشف الغطاء، از كساني هست كه بر نظريه ترتب اصرار دارند و در كتاب كشف الغطاء ، (ج:1، ص:171) فرموده اند كه ما اگر نظريه ترتب را نپذيريم، بايد ملتزم بشويم(به فتواي علامه) به اينكه كثيري از عبادات مردم باطل است.  چون آن كسي كه مشغول به يك عبادتي هست، غالبا يك حقي بر ذمه او هست. بدين معني كه يا ذمه او مشغول به يك ديني هست و يا مشغول به واجب ديگري هست. 

بنابراين براي تصحيح اين عبادات راهي غير از نظريه ترتب نيست. و عبارتشان این است كه و أي مانع من ان يقول الآمر المطاع لمأموره چه اشكالي دارد كه آمر مطاع اينطور بگويد كه يك امري بكند و بعد بگويد «إذا عزمت علي معصيتي في ترك كذا» اگر تصميم بر عصيان اين امر و معصيت گرفتي «فافعل كذا» يك امر ديگري را متوجه آن بكند.

 بعد فرموده اند كما هو أقوي الوجوه يعني اين راه ترتب قويترين وجه «في حكم جاهل الجهر واللإخفات و القصر و اللإتمام». ديروز عرض كرديم كه يك كتاب ديگر به نقل از كاشف الغطاء را آورده بود كه ايشان در فرض تعمد هم اين نظريه را دارد! اما وقتي به خود نظريه ايشان مراجعه كرديم، مسأله جهر و اخفات در فرض جهل و نسيان روي نظريه ترتب تصوير فرموده اند.

كلام مرحوم آخوند:
مرحوم آخوند خراساني در كفايه بعد از اينكه تصوير ترتب را بيان فرموده اند، که دو راه براي تصوير ترتب امكان دارد: يكي اينكه ما امر به مهم را مشروط كنيم بر عزم بر معصيت اهم كه عزم بر معصيت يا عنوان شرط متقدم را دارد و يا عنوان شرط مقارن را دارد. مقارن با اتيان مهم يا قبل از اتيان مهم يا عزم بر معصيت اهم دارد، چون گفتيم در ترتب كه لُب نظريه ترتب به اين بر مي گردد كه قائلين به ترتب مي خواهند يك كاري بكنند كه امر به مهم در فرض امر به اهم فعليت داشته باشد كه اگر گفتيم فعليت داشت معنايش این است كه اگر امر به اهم عصيان شد و آمد امر به مهم را انجام داد اين شخص عملش صحيح است، يعني مأمور به را اتيان كرده. بنابراين قائل به ترتب اين نظر را دارد؛ يعني مي خواهد يك كاري بكند كه امر به مهم فعليت داشته باشد، لكن مشروط است يعني امر به اهم به صورت مطلق است ولي امر به مهم عنوان مشروط را دارد.)

سپس مرحوم آخوند مي گويد كه اينها شرط را دو جور معني مي كنند: يكي به نحو شرط متقدم يا مقارن و آن در جايي است كه ما شرط را خود معصيت قرار ندهيم، بلكه شرط را عزم بر معصيت قرار دهيم. اما اگر ما آمديم شرط را خود معصيت قرار داديم، در اينجا مي فرمايد كه اين عنوان  شرط متأخر را پيدا مي كند، براي اينكه معصيت خودش فرع بر اين است كه امر به اهم فعليت داشته باشد و مكلف در عالم خارج بيايد امر به اهم را عصيان بكند و وقتي معيصت به امر اهم محقق شده در اين صورت امر به مهم فعليت پيدا مي كند و امر به مهم مشروط مي شود به معصيت اهم، به نحو شرط متأخر. اين دو تصويري است كه براي نظریه ترتب وجود دارد كه در هر دو تصوير بالأخره طوري اينها درست مي كند كه امر به مهم وجود و فعليت دارد و اگر مكلف آمد آن را اتيان كرد عمل به عنوان مأمور به محقق مي شود.

بعد مي فرمايد كه قائلين به ترتب مي گويند كه ترتب در عرف و در بين مردم زياد واقع مي شود و «هذا أمر كثير في العرفيات»، مولا يا يك پدري به فرزندش مي گويد كه درس بخوان و اگر درس نخواند قرائت قران بكن.

بنابراين در زندگي روزمره از اينگونه اوامر ترتبي بين پدر و فرزند فراوان اتفاق مي افتد كه فعليت فعل بعدي مشروط به عصيان يا عزم بر عصيان فعل قبلي یا عزم بر عصیان است. قائلين به ترتب مي گويند كه اصلا مسأله امر ترتبي شايع بين عرفيات است و حالايي كه در عرفيات شايع است ما بياييم در شرعيات هم اين معني را قائل بشويم.

 يعني در شرعيات هم بياييم اوامر را عنوان ترتبي بكنيم. و اصلا مي گويند كه در شرعيات هم داريم كه ما بعدا برخي از اين مواردي كه قائلين به ترتب بيان كرده اند را مي گوييم كه يكي ازآن موارد این است كه اگر كسي به مسافرت رفت و قصد اقامت نكرد بر او افطار واجب است و كسي كه يقين دارد به اين كه ده روز در يك جا مي ماند، در اين صورت امري كه به او متوجه است این است كه يجب بر اين شخص قصد اقامت، و حالا اگركسي قصد اقامت نكرد و اين وجوب را مخالفت كرد، امر ديگري متوجه او هست به نام وجوب افطار، يعني بايد افطار بكند؛

 قائلين به ترتب مي گويند كه ترتب و اوامر ترتبي هم در عرفيات و هم در شرعيات واقع شده اند، لذا مي گويند كه ديگه ما نبايد بحث بكنيم كه آيا امر ترتبي امكان دارد يا نه! چون«أدل دليل علي امكان شيء وقوعه».

نظر مرحوم آخوند:
مرحوم آخوند بعد از اينكه نظريه اينها را بيان مي كنند، مي فرمايند كه به نظر ما نه تنها ترتب نداريم بلكه ترتب به نظر ما ممتنع و محال است. بدين صورت كه فرموده اند قائلين به ترتب آمدند ديدند كه اگر اين دوتا امر در زمان واحد و در عرض واحد باشد، اين مي شود طلب جمع بين ضدين و طلب جمع بين ضدين، هم استحاله ذاتي دارد و هم استحاله عرضي دارد.

 بنابراين آمدند گفتند كه ما يك كاري كنيم كه اين ملاك و محذور استحاله برطرف بشود. خيال كرده اند كه اگر امر به مهم را ترتبي كنند اين محذور استحاله برطرف مي شود، در حالي كه مرحوم آخوند مي فرمايد به نظر ما همان محذور استحاله كه در دو امري كه در عرض يكديگرند وجود دارد، همان محذور در دو امر ترتبي هم موجود است. چون امر ترتب از اينجا شروع مي شود كه دوتا تكليف در زمان واحد است و مكلف قدرت بر امتثال هر دو را ندارد چون بينشان تزاحم واقع هست.

 بنابراين اگر اين دو تا تكليف در زمان واحد و در عرض يكديگر متوجه مكلف بشود، تالی فاسدش طلب جمع بين ضدين است. يعني وقتي مولا مي گويد كه هم ازاله بكن و هم نماز بخوان در زمان واحد، اين لازمه اش این است كه مولا طلب مي كند جمع بين ضدين را و اين محال است. چون اين هم استحاله ذاتي دارد، براي اينكه هر  انشائي براي جعل داعي بسوي متعلق است.

همين عنواني كه مرحوم آخوند در كفايه زياد دارد: «الأمر يدعو الي متعلقه». خوب الان در زمان واحد مكلف نمي تواند اين دو تا داعي را پيدا بكند، يعني ذاتا استحاله دارد. و همينطور اين استحاله بالعرض هم دارد، يعني قدرت ندارد بدين معني كه بر فرض اينكه مولا بتواند جمع بين ضدين را طلب بكند، مكلف چون قدرت بر امتثال هر دو ندارد اين استحاله بالعرض هم دارد یعنی قدرت هم ندارد. یعنی بر فرض طلب مکلف قدرت امتثال هر دو را ندارد. لذا می شود استحاله بالعرض.

 بنابراين در آنجايي كه دو تا امر در عرض يكديگرند اين مستلزم طلب جمع بين ضدين هست كه اين طلب هم استحاله ذاتي دارد و هم استحاله عرضي دارد.

اساس فرمايش مرحوم آخوند در انكار ترتب اين است كه همين ملاك در استحاله در  دو تا امر در عرض يك ديگر در امر ترتبي هم وجود دارد.

 بدين بيان كه مي فرمايد شما ترتبي ها مي گوييد كه امر به مهم مشروط است و امر به اهم اطلاق دارد. اين اطلاق و اشتراط اين نتيجه را دارد كه در فرضي که امر به اهم فعليت دارد، درآن فرض امر به مهم فعليت ندارد و ترتب مي آيد مي گويد امر به مهم در رتبه و عرض امر به اهم نيست، بلكه در طول او هست.

 اما سؤال ما اين است كه آيا در فرض امر به مهم كه فعليت دارد، امر به اهم هست يا ساقط شده؟ روشن است كه در فرض فعليت امر به مهم، امر به اهم فعليت خودش را از دست نداده. چون اگر از دست مي‌داد ديگه عصيان معنايي نداشت و ما مي خواهيم بگوييم كه امر به مهم مشروط بر عصيان يا عزم بر عصيان است و اين در صورتي كه است كه امر به اهم فعليت داشته باشد؛

 لذا مرحوم آخوند مي فرمايد ما در همين جا ملاك استحاله را براي شما روشن مي كنيم و مي گوييم گرچه در فرض امر به اهم و در رتبه او، امر به مهم فعليت نداشت، اما در فرض فعليت امر به مهم كه مشروط به يك شرطي هست و حالايي كه آن شرط محقق شد در فرض فعليت امر به مهم امر به اهم فعليت دارد و حالايي كه فعليت دارد اينجا مي شود طلب جمع بين ضدين و همان استحاله ذاتي و عرضی در اين فرض هم تحقق پيدا مي كند.

ان قلت: مستشكلي به مرحوم آخوند اشكال مي كند كه جناب آخوند! اينجا به سوء اختيار مكلف محقق شده، يعني مكلف بنا گذاشته بر معصيت أهم و حالا دارد امر مهم را انجام مي دهد، يعني و لو اينكه در مرتبه امر به مهم، طلب جمع بين ضدين است، ولي اين طلب از سوء اختيار مكلف شده و ديگر نبايد اشكالي داشته باشد. قلت: مرحوم آخوند در جواب مي فرمايد اگر ما گفتيم كه طلب ضدين يا طلب  جمع بين ضدين محال است، اين فرقي نمي كند كه به سوء اختيار مكلف باشد يا نه، يعني مولاي حكيم نمي تواند به عبد بگويد كه ايها العبد اگر اين ليوان آب را خوردي بايد جمع بين ضدين بكنيد. آيا يك كسي كه مولا حكيم است و اوامر و نواهي او از روي حكمت است از اول مي تواند امر به ضدين را معلق بر يك امر اختياري بكند؟! اين نمي شود چون طلب ضدين استحاله ذاتي دارد.

ان قلت: مستشكل باز مي گويد كه جناب آخوند! بين طلب ضدين في عرض واحد و طلب ضدين به نحو ترتب فرق وجود دارد. بدين صورت كه مي گويد در طلب ضدين في عرض واحد، از دو طرف مطارده وجود دارد اما در طلب ضدين به نحو ترتبي مطارده طرفيني نيست.

 به اين بيان كه مي گويد در آنجايي كه ضدين از طرف واحد است مولا در يك زمان واحد از عبد دوتا طلب دارد و عبد وعبد هم قدرت بر انها ندارد و انها ضدين هستند. در اينجا امر به ازاله طرد مي كند امر به صلاه را و امر به صلاه طرد مي كند امر به ازاله را؛ يعني مطارده من الجانبين است. اما در طلب ضدين ترتبي مطارده من جانب الواحد است يعني وقتي امر به مهم فعليت دارد، طرد مي كند امر به اهم را، اما ديگه در فرض فعليت امر به اهم امر به مهم طرد نمي شود.

قلت: مرحوم آخوند در اينجا دو جواب داده اند:

اولا فرموده اند كه در اينجا هم مطارده من جانبين است. بدين صورت كه فرموده اند وقتي مولا امر به اهم مي كند، ترتبی ها مي گويند كه امر به اهم مطلق است و امر به مهم مشروط مي باشد. ما مي توانيم بگوييم كه در فرض امر به اهم امر به مهم مشروطا به اين شرط فعليت دارد و اگر فعليتش را در اين طرف درست كرديم، سپس مي گوييم در فرض ترتب هم مطارده من الجانبين است.

 عرض كرديم آنچه كه مقوم بر مطارده است فعليت داشتن است و اگر آمديم گفتيم در فرض امر به اهم امر به مهم هم و  لو با اين شرطش فعليت دارد، در اينجا هم مطارده محقق مي شود. 

ثانيا در جواب دوم(گويا قبول مي كنند كه در قول به ترتب مطارده من الجانبين نيست  و حق هم همين است.) مي‌فرمايد در استحاله، مطارده من جانب واحد هم كافي هست، يعني در محذوري كه در طلب ضدين هست براي تحقق آن محذور اگر مطارده از يك طرف باشد، براي تحقق استحاله كفايت مي كند.

خلاصه نظر آخوند:
بنابراين چكيده مطالب مفصل مرحوم آخوند اين مي شود كه ملاك استحاله در طلب ضدين في عرض واحد در طلب ضدين به نحو ترتب موجود است و لو بسوء اختيار باشد و و لو مطارده من جانب واحد باشد.
بعد مرحوم آخوند در آخر فرموده اند حالايي كه ما نظريه ترتب را محال مي دانيم بايد بياييم ترتب را در عرفيات هم به نحوي حل بكنيم.

برچسب ها :

استحاله ذاتي طلب ضدين نظریه ترتب تصحیح عبادات ترتب در عرف استحاله ترتب جمع بين ضدين استحاله عرضي الأمر يدعو الي متعلقه انكار ترتب

نظری ثبت نشده است .