موضوع: تعبدی و توصلی
تاریخ جلسه : ۱۴۰۳/۱۰/۹
شماره جلسه : ۴۹
-
خلاصهی بحث گذشته
-
تصحیح اخذ قصد امر از راه تعدّد امر
-
اشکال اول مرحوم آخوند
-
دو جواب از این اشکال
-
اشکال دوم مرحوم آخوند
-
جواب محقق اصفهانی بر اشکال دوم مرحوم آخوند
-
جواب از شقّ اوّل
-
دفع توهم
-
پاورقی
-
منابع
-
جلسه ۱۴
-
جلسه ۱۵
-
جلسه ۱۶
-
جلسه ۱۷
-
جلسه ۱۸
-
جلسه ۱۹
-
جلسه ۲۰
-
جلسه ۲۱
-
جلسه ۲۲
-
جلسه ۲۳
-
جلسه ۲۴
-
جلسه ۲۵
-
جلسه ۲۶
-
جلسه ۲۷
-
جلسه ۲۸
-
جلسه ۲۹
-
جلسه ۳۰
-
جلسه ۳۱
-
جلسه ۳۲
-
جلسه ۳۳
-
جلسه ۳۴
-
جلسه ۳۵
-
جلسه ۳۶
-
جلسه ۳۷
-
جلسه ۳۸
-
جلسه ۳۹
-
جلسه ۴۰
-
جلسه ۴۱
-
جلسه ۴۲
-
جلسه ۴۳
-
جلسه ۴۴
-
جلسه ۴۵
-
جلسه ۴۶
-
جلسه ۴۷
-
جلسه ۴۸
-
جلسه ۴۹
-
جلسه ۵۰
-
جلسه ۵۱
-
جلسه ۵۲
-
جلسه ۵۳
-
جلسه ۵۴
-
جلسه ۵۵
-
جلسه ۵۶
-
جلسه ۵۷
-
جلسه ۵۸
-
جلسه ۵۹
-
جلسه ۶۰
-
جلسه ۶۱
-
جلسه ۶۲
-
جلسه ۶۳
-
جلسه ۶۴
-
جلسه ۶۵
-
جلسه ۶۶
-
جلسه ۶۷
-
جلسه ۶۸
-
جلسه ۶۹
-
جلسه ۷۰
الْحَمْدُ للّه رَبِّ الْعَالَمِينْ وَصَلَى الله عَلَىٰ سَيِّدَنَا مُحَمَّدٍ وَآلِهِ الطَّاهِرِينْ
نتیجهی بحث از اخذ قصد امر در متعلق امر اینکه این مطلب امکان دارد و شارع میتواند در حین جعل اول بفرماید «صلِّ مع قصد الأمر» و هیچ محذوری ندارد. اما کسانی مثل شیخ انصاری 7 و مرحوم آخوند 7 که قائل به استحاله هستند راه دیگری را مطرح و مورد نقد و بررسی قرار دادند. مرحوم شیخ 7 برای تصحیح اخذ قصد امر در متعلق از طریق تعدّد امر وارد شده و میفرماید اگر واجبی نزد مولا تعبدی باشد و مولا بخواهد غرض خود را بیان کند تا مکلف فعل را به قصد امتثال امر اتیان کند، میتواند از راه تعدّد امر وارد شود به این صورت که در امر اول خود ذات صلاة را متعلق قرار دهد و سپس با امر دوم آن صلاة را مقید به قصد امر کند. در نتیجه، امر دوم توصلی خواهد بود[1] و مفادش این است که مکلف باید امر اول را به قصد امتثال همان امر انجام دهد. امر دوم تعبدی نیست و نیازی به قصد امر ندارد تا به امر سومی نیاز باشد و الا اگر امر دوم هم تعبدی باشد، نیاز به امر چهارمی است و همین طور تسلسل لازم میآید. مرحوم شیخ 7 میفرماید:
و من هنا قلنا في بعض المباحث المتقدّمة بأنّ الطالب لو حاول طلب شيء على وجه الامتثال لا بدّ له من أن يحتال في ذلك، بأن يأمر بالفعل المقصود إتيانه على وجه القربة أوّلا، ثم ينبّه على أنّ المقصود هو الامتثال بالأمر. و لا يجوز أن يكون الكلام الملقى لإفادة نفس المطلوبيّة مفيدا للوجه المذكور.[2]
مرحوم آخوند 7 در توضیح این طریق میفرماید:
إن قلت: نعم، لكن هذا كلّه إذا كان اعتباره في المأمور به بأمر واحد، و أمّا إذا كان بأمرين تعلّق أحدهما بذات الفعل، و ثانيهما بإتيانه بداعي أمره فلا محذور أصلا كما لا يخفى ، فللآمر أن يتوسّل بذلك في الوصلة إلى تمام غرضه و مقصده بلا شبهة.[3]
مرحوم آخوند 7 در اشکال اول خود به تصحیح اخذ قصد امر از طریق تعدّد امر میفرماید این طریق با آنچه در مقام اثبات واقع شده است منافات دارد، یعنی در واجبات تعبدی مثل صلاة، صوم، حج و مانند آن این طور نیست که با دو امر تعبدی شده باشند، بلکه با یک امر تعبدی شدهاند. پس این مطلب با آنچه در واقع اتفاق افتاده است منافات دارد. ایشان در توضیح این اشکال میفرماید:
دو جواب از این اشکال مرحوم آخوند 7 میتوان داد. یک جواب اینکه بحث در اینجا اثباتی نیست، بلکه بحث در امکان و عدم امکان است و اینکه آیا برای شارع ممکن است که با امر دوم، تعبدی بودن امر اول را بیان کند تا در صورت عدم بیان به وسیلهی اصالة الإطلاق توصلیت را نتیجه بگیریم. ممکن است گفته شود از آنجا که اثباتاً چنین راهی در روش شارع وجود ندارد کشف میکنیم که برای شارع ممکن نبوده است، و إلّا اگر ممکن بود، از این راه استفاده میکرد، یعنی میان اثبات و ثبوت ملازمه قرار دهیم. درست است که وقوع شیء أدلّ دلیل بر امکان است و عدم الوقوع دلیل بر عدم امکان نیست، اما در مواردی هم عدم وقوع با عدم امکان ملازمه دارد، یعنی چون ممکن نبوده واقع نشده است.
بعد از اشکال و جواب اول مرحوم آخوند 7 که بر فرض امکان عقلیِ این طریق بود و خیلی مهم در غرض ما نیست، ایشان اشکال دوم خود را به صورت یک اشکال عقلی و مانع عقلی مطرح میکند، یعنی عقل چنین طریقی برای اخذ قصد امر در متعلق را اجازه نمیدهد. اما در بیان اشکال دوم چند احتمال وجود دارد که با توجه به حواشی و تعلیقات این احتمالات را مطرح میکنیم. ایشان میفرماید:
إنّ الأمر الأوّل إن كان يسقط بمجرّد موافقته و لو لم يقصد به الامتثال - كما هو قضيّة الأمر الثاني - فلا يبقى مجال لموافقة الثاني مع موافقة الأوّل بدون قصد امتثاله، فلا يتوسّل الآمر إلى غرضه بهذه الحيلة و الوسيلة؛ و إن لم يكد يسقط بذلك، فلا يكاد يكون له وجه إلاّ عدم حصول غرضه بذلك من أمره، لاستحالة سقوطه مع عدم حصوله، و إلاّ لما كان موجبا لحدوثه، و عليه فلا حاجة في الوصول إلى غرضه إلى وسيلة تعدّد الأمر، لاستقلال العقل - مع عدم حصول غرض الآمر بمجرّد موافقة الأمر - بوجوب الموافقة على نحو يحصل به غرضه فيسقط أمره.[6]
امر اول، بعد از اینکه امر دوم توصلی است، از دو حال خارج نیست: یا توصلی است و یا تعبدی، یعنی امر اول یا این طور است که با مجرد اتیان فعل بدون قصد امر ساقط میشود و یا برای اسقاط امر نیاز است که فعل همراه با قصد امر اتیان شود. اگر بگویید که امر اول با مجرد اتیان فعل ساقط میشود و نیازی به قصد امر نیست، در این صورت یا اتیان مجرد فعل بدون قصد به حسب واقع موجب سقوط امر است و یا مکلف علم دارد که امر ساقط میشود. اما در جایی که امر اول تعبدی است، یا منظور این است که امر به حسب واقع با مجرد اتیان فعل ساقط نمیشود و یا مکلف علم دارد که ساقط نشده است و یا اینکه شک دارد. پس بنا بر فرض اول، دو صورت در بیان محقق خراسانی 7 محتمل است و در فرض دوم، یعنی تعبدی بودن امر اول، سه صورت محتمل میباشد.
محقق اصفهانی میفرماید اگر بپذیریم که امر اول توصلی است، صدور امر دوم لغو نخواهد بود. ایشان میفرماید:
لنا الالتزام بهذا الشق ، ولكن نقول : بأن موافقة الأول ليست علة تامة لحصول الغرض، بل يمكن إعادة المأتي به لتحصيل الغرض المترتّب على الفعل بداعي الأمر.
توضيحه : أن ذات الصلاة ـ مثلا ـ لها مصلحة ملزمة والصلاة المأتي بها بداعي أمرها لها مصلحة ملزمة اخرى، أو تلك المصلحة بنحو أوفى بحيث تكون بحدها لازمة الاستيفاء. وسيجيء ـ إن شاء الله ـ في المباحث الآتية: أن الامتثال ليس عنده (قدس سره) علّة تامّة لحصول الغرض كي لا تمكن الإعادة وتبديل الامتثال بامتثال آخر، غاية الأمر أن تبديل الامتثال ربما يكون لتحصيل غرض أوفى فيندب الإعادة ، واخرى يكون لتحصيل المصلحة الملزمة القائمة بالمأتيّ به بداعي الامتثال فتجب الإعادة. فموافقة الأمر الأول قابلة لاسقاط الأمر لو اقتصر عليه، لكن حيث إن المصلحة القائمة بالماتي به بداعي الامتثال لازمة الاستيفاء، وكانت قابلة للاستيفاء لبقاء الأول على حاله حيث لم يكن موافقته علة تامة لسقوطه، فلذا يجب إعادة المأتي به بداعي الأمر الأوّل فيحصل الغرضان فتدبّر جيدا.[7]
اشکال مرحوم آخوند 7 بنا بر مبنای مشهور که تبدیل الإمتثال بالإمتثال را جایز نمیدانند درست است، اما بنا بر مبنای خودشان که تبدیل الإمتثال بالإمتثال را صحیح میدانند دیگر این اشکال جا ندارد. توضیح مطلب اینکه بنا بر قول به جواز تبدیل امتثال به امتثال، مولا امری میکند و مکلف آن را امتثال میکند و بعد از آن مکلف میتواند آن امتثال را به امتثال دومی تبدیل کند، به طوری که فعل دوم هم مصداق برای امتثال باشد. مشهور تبدیل امتثال به امتثال را قبول ندارند و میگویند وقتی امر امتثال شد دیگر آن امر ساقط خواهد شد و با اعدام امر دیگر موضوع برای امتثال باقی نخواهد ماند. مرحوم آخوند 7 تبدیل امتثال به امتثال را جایز میداند، به این بیان که هر اطاعت امری علت تامه برای حصول غرض نیست. ممکن است در موردی به حسب ظاهر موافقت محقق شود اما غرض به نحو کامل تحصیل نشده باشد.
اگر موافقت با امر، علت تامه برای حصول غرض باشد، سخن مشهور تمام است، ولی این مبنا صحیح نیست، یعنی ممکن است غرض ملزمهی دیگری وجود داشته باشد که همان غرض اول را به نحو کاملتر استیفاء میکند؛ مثلاً ذات صلاة دارای مصلحت ملزمه است و برای صلاة بداعی الامر نیز مصلحت ملزمهی دیگری وجود دارد. با موافقت امر اول، مصلحت قائم به ذات صلاة حاصل شده و امر اول ساقط میشود، و لکن از آنجا که استیفاء مصلحت قائم به صلاة بداعی الامر لازم است بنابراین تبدیل امتثال به امتثال دیگر خواهد شد و اعاده مأتیّ به به داعی امر اول واجب خواهد شد.
بنا بر این مبنای مرحوم آخوند 7، محقق اصفهانی 7 میفرماید حال که موافقت با امر علت تامه برای حصول غرض نیست، اگر به حسب واقع قصد امر معتبر باشد و در امر اول اخذ نشود، امر دوم لغو نخواهد بود؛ چرا که امر دوم برای استیفای غرض ملزمه است و امتثال مکلف تبدیل به امتثال دیگری خواهد شد و لازم است مکلف با امر دوم هم موافقت کند تا غرض را به نحو کامل تحصیل کند. البته در جایی که امر دوم برای تحصیل غرض أوفی باشد اعاده مستحب خواهد بود.
صاحب منتقی الأصول 7 در اینجا مثال زده است به اینکه اگر مولى عبد خود را به آوردن آب امر نمايد و عبد آب غیر بارد براى مولا تهيه نمايد، به نظر آخوند از نگاه عرف و عقل امتثال محقق گرديد است، ولى از آنجا كه غرض مهم مولا رفع تشنگى بود، مىتوان ادعا كرد با اين امتثال، غرض مولى حاصل نگرديده است و عبد مىتواند براى نوبت دوم آب خنك در اختيار او قرار دهد. ایشان میفرماید:
محقق اصفهانی 7 بعد از این به توهمی اشاره میکند و سپس در صدد دفع آن برمیآید. ایشان میفرماید:
وأمّا توهّم: أنه يسقط الأمر الأول، وكذا الثاني، لكنه حيث إن الغرض باق، فيحدث أمران آخران إلى أن يحصل الغرض، وإلاّ فبقاء الأمر الأوّل بعد حصول متعلّقه طلب الحاصل.
فمندفع: بأن الغرض إن كان علة للأمر، فبقاء المعلول ببقاء علته بديهي، وإلا لا يوجب حدوثه أولا فضلا عن عليته لحدوثه ثانيا وثالثا. ولا يلزم منه طلب الحاصل؛ لأن مقتضاه ليس الموجود الخارجي كي يكون طلبه طلب الحاصل، كما لا يلزم منه أخصية الغرض؛ لما سيجيء ـ إن شاء الله تعالى ـ فانتظر.[9]
توضیح توهم اینکه بنا بر فرض، امر اول ساقط شده است و بعد از ساقط شدنش اگر باقی باشد طلب حاصل است. امر دوم هم ساقط است چون باز اشکال طلب حاصل در اینجا هم میآید از آن رو که اگر امر دوم باقی باشد به این معناست که امر اول باقی است.[10] پس امر دوم هم ساقط است. بنا بر فرض، غرض هم چنان باقی است؛ پس نیاز است که دو امر دیگر بیاید تا غرض به اتیان به فعل به داعی الامر حاصل شود و هکذا تسلسل.
محقق اصفهانی این توهم را این گونه دفع میکند که علت امر اول همان غرض است و بقاء آن هم منوط به بقاء غرض است، همانطور که حدوث امر وابسته به غرض بود. بنابراین امر اول تا زمانی که غرض به صورت کامل استیفاء نشود باقی خواهد بود. بعد از اینکه غرض به طور کامل تحصیل شد، هم امر اول و هم امر ثانی ساقط خواهند شد. از بقاء امر اول مستلزم هیچ طلب حاصلی هم نخواهد بود، چرا که متعلق آن وجود خارجی نیست تا طلب آن موجب طلب حاصل شود، بلکه متعلق آن همان وجود علمی است که در ذهن مولاست.
[2]. مرتضی انصاری، مطارح الأنظار، ابوالقاسم بن محمدعلی کلانتری نوری (قم: مجمع الفکر الإسلامي، 1383)، ج 1، 303.
شیخ در همین بحث زمانی که در مورد اصل عملی سخن میگوید اشکال و جوابی مطرح میکند که نشان میدهد تعدد امر را قبول کرده است. ایشان میفرماید:
«و لا يذهب عليك أنّ ما ذكرنا من احتياج التعبّد إلى بيان زائد غير ما دلّ على الطلب لا يلازم أن يكون للفعل ثوابان: أحدهما لنفس الفعل و ثانيهما للامتثال، لتعدّد الأمر الملحوظ فيهما، كما توهّمه بعض من لا دراية له، لما عرفت من أنّ المقصود حقيقة واحدة، فلا يعقل تعدّد الثواب و العقاب.» (همان، 305)
[3]. محمد کاظم آخوند خراسانی، کفایة الأصول (قم: جماعة المدرسين في الحوزة العلمیة بقم، 1430)، ج 1، 143.
[4]. همان.
[5]. ممکن است گفته شود این کلام صحیح نیست؛ زیرا اولاً چه بسا كه عدم ريا ملازم با قصد قربت نباشد چرا که ممكن است نماز بدون ريا بجا آورده شود در عين حال قصد قربت هم در آن لحاظ نشد باشد و ثانيا اگر عدم ريا ملازم قصد قربت هم باشد، قصد قربت كه در تمام موارد به معناى قصد الامر نيست و ثالثا ممكن است كسى ادعا كند ريا در واجبات توصليه هم حرام است.
[6]. آخوند خراسانی، کفایة الأصول، ج 1، 143.
[7]. محمد حسین اصفهانی، نهایة الدرایة فی شرح الکفایة (بیروت: مؤسسة آل البیت علیهم السلام، 1429)، ج 1، 332-333.
[8]. محمد الروحانی، منتقی الأصول (قم: دفتر آيت الله سيد محمد حسينی روحانی، 1413)، ج 1، 444.
[9]. اصفهانی، نهایة الدرایة فی شرح الکفایة، ج 1، 333.
- آخوند خراسانی، محمد کاظم. کفایة الأصول. 3 ج. قم: جماعة المدرسين في الحوزة العلمیة بقم، 1430.
- اصفهانی، محمد حسین. نهایة الدرایة فی شرح الکفایة. 6 ج. بیروت: مؤسسة آل البیت علیهم السلام، 1429.
- الروحانی، محمد. منتقی الأصول. 7 ج. قم: دفتر آيت الله سيد محمد حسينی روحانی، 1413.
- انصاری، مرتضی. مطارح الأنظار. ابوالقاسم بن محمدعلی کلانتری نوری. 2 ج. قم: مجمع الفکر الإسلامي، 1383.
نظری ثبت نشده است .