روش فهم قرآن(۴)
۲۴ اردیبهشت ۱۴۰۴
۱۱:۳۸
۴۳
خلاصه خبر :
آخرین رویداد ها
-
روز عرفه؛ هنگام عنايت ويژه خداوند به بندگان و جشن رهيدگی از اسارت نفس
-
تسلیت سالگرد رحلت امام خمینی(قدس سره) و گرامیداشت قیام خونین 15 خرداد
-
شهادت حضرت باقرالعلوم(ع) تسلیت و تعزیت باد
-
لازمه رسیدن به نتیجه در طلبگی؛ دانستن ارزش کار و داشتن هدف است
-
امام خمینی(قده) احیاگر فقه اجتماعی / اساتید و فضلای حوزه پاسخگوی شبهات جامعه باشند
-
فقه معاصر؛ کشف احکام اجتماعی اسلام / فهم محکمات و متشابهات فقط توسط فقیه
بِسْمِ اللهِ الرَّحْمٰنِ الرَّحيمْ
الْحَمْدُ للّه رَبِّ الْعَالَمِينْ وَصَلَى الله عَلَىٰ سَيِّدَنَا مُحَمَّدٍ وَآلِهِ الطَّاهِرِينْ
الْحَمْدُ للّه رَبِّ الْعَالَمِينْ وَصَلَى الله عَلَىٰ سَيِّدَنَا مُحَمَّدٍ وَآلِهِ الطَّاهِرِينْ
موضوع بحث آن است که آیا قرآن کریم کتابی است که هر کسی در هر مرتبهای از فهم و علم باشد میتواند از آن استفاده کند یا اینکه برای فهم قرآن ضابطه داریم و حتماً باید این ضابطه رعایت بشود؟ مدعای ما، این مطلب دوم است و مطلب اول (که بگوئیم هر کسی قرآن را باز کند بتواند از قرآن بهره بگیرد) حرف صحیحی نیست و برای فهم قرآن نیاز به ضابطه وجود دارد.
ضابطه فهم قرآن
در چند جلسه این ضابطه را توضیح دادیم که اجمالش این شد که:
شخص باید به لغت عرب آشنایی داشته باشد که خود همین یک مرحله بسیار مهمی است. برای شناخت یک لفظ در یک آیه، مجرد اینکه المنجد یا کتاب لغتی را باز کند کافی نیست، بلکه باید کتابهای اهل لغت متعدد را بررسی کند تا بفهمد که این لفظ از نظر لغت عرب چه معنایی دارد؟ در اصول تعبیر میکنیم به اینکه باید ظن به معنا پیدا کند. آیا حصول ظن به معنای یک لفظ برای همگان ممکن است؟!
بنابراین در مرحله اول باید لغت را تا حدی بداند و بفهمد، باید ادبیات را بداند، بفهمد چه چیز فعل است، چه چیز فاعل است، چه چیز مضارع است، مضارع برای استمرار است؟ و آنچه در ادبیات آمده است. این مرحله اول است که اینگونه نیست که بگوییم هر شخصی قادر بر این مرحله است.
مرحله دوم آن است که بعد از دانستن معنای لغت و ادبیات، باید دید که آیا از خود قرآن آیهای که این آیه را توضیح بدهد و قیدی بیاورد وجود دارد یا نه؟ مسئله تفسیر قرآن به قرآن مطرح است که ما بحث تفسیر نمیگوئیم، بلکه شواهدی را در جلسات قبل آوردیم که یک آیهای معنای ظاهری آیه دیگر را روشن کرده ولو به تفسیر نرسد.
در مرحله سوم گفتیم که باید از روایات استمداد گرفته و ببینیم برای معنای این آیه در روایات، قید، توضیح یا نکتهای بیان شده یا نه؟
مرحله چهارم احکام عقلی بدیهیه است که ما یک وقت یک آیهای را بر خلاف حکم بدیهی عقلی معنا نکنیم، مثلاً وقتی خداوند میفرماید: «جاء ربک»[1]، عقل بدیهی هم میگوید خدا جسم نیست، یا در آیه: «وجوه یومئذ ناضرة الی ربّها ناظرة»[2]، نگوئیم روز قیامت مردم خدا را میبینند کما اینکه بعضی از اهل سنت گرفتار همین جمود و اشتباه شدهاند، عقل بدیهی باید به میدان بیاید.
لذا این چهار مرحله ضابطه است برای اینکه بتوانیم آیهای را معنا کنیم. بعد از این چهار مرحله اگر یک آیهای را معنا کردیم تازه موضوع «هذا بیانٌ للناس»[3] محقق میشود وگرنه «هذا بیانٌ للناس» به این معنا نیست که این کتابی است که هر کسی میتواند آن را بفهمد که خدا چه فرموده؟! نه، وقتی معنای آن بر اساس این ضابطه روشن شد میشود «هذا بیانٌ للناس» وگرنه قبل از اینکه معنای آیه روشن باشد، شخص اصلاً نمیفهمد که اینجا این کلمه چه معنایی دارد؟ چطور میتواند «هذا بیانٌ للناس» باشد.
سؤال مهمی را در جلسه سوم مطرح کردیم و آن این است که شما میگوئید ضابطه فهم قرآن در یکی از مراحلش رجوع به روایات است و باید سراغ روایات رفته تا ببینیم روایات درباره آیات نکتهای دارند یا نه؟ البته این بحث را مفروض میگیریم که خبر واحد در تفسیر قرآن حجیّت دارد؛ یعنی ادلهای که در جای خودش میگوید اگر خبر، خبر واحد شد و متواتر نشد حجّت است و بگوئیم آن ادله فرق نمیگذارد در باب احکام باشد یا در قرآن، در تاریخ باشد یا غیر آن، در هر چه میخواهد باشد.
حتی در اعتقادیاتی که در موضوع آن مسئله اعتقادی علم و یقین لازم نیست، مثلاً یک خبر واحدی دلالت کند بر اینکه در برزخ این قضایا و این حوادث واقع میشود، ما لازم نیست یقین به آن هم داشته باشیم. آری، نسبت به وجود خدای تبارک و تعالی و نسبت به اوصاف خدا یقین لازم است، ولی یک سری از اعتقادیات نیاز به یقین ندارد، در آن مسائل که نیاز به یقین ندارد که بزرگان فرمودند خبر واحد حجیت دارد.
بنابراین طبق این مبنا که «خبر الواحد حجةٌ»، از یک سو خبر واحدی وارد شده و آیه قرآن میگوید: مراد از این کلمه این معناست و ما بر اساس این خبر، آیه را معنا میکنیم و از سوی دیگر، در روایات وارد شده که اخبار ما را بر قرآن عرضه کنید، اگر موافق قرآن بود اخذ کنید و اگر مخالف بود کنار بگذارید. چگونه بین این دو مطلب جمع میکنید؟
نکته شایان ذکر آن است که متأسفانه مرسوم شده که یک خبر را اگر بخواهند ببینند معتبر است یا نه، ابتدا سراغ سند میروند تا یک راوی مجهول یا ضعیف دیدند خبر را کنار میگذارند! این صحیح نیست. بر اساس روایات متواتره که از ائمه(علیهمالسلام) و وجود مبارک پیامبر(صلی الله علیه و آله) رسیده، معیار اولی در حجیت یک خبر موافقت با قرآن و موافقت با سنّت قطعیه رسول خدا(صلی الله علیه و آله) است، اگر یک خبری موافق بود آن را أخذ میکنیم ولو سندش همه از ضعفا باشند و اگر یک خبری مخالف بود ما آن خبر را کنار میگذاریم ولو سندش در اعلی درجه صحت باشد.
به عنوان مثال، این حدیث سهو النبی(صلی الله علیه و آله) که شیخ صدوق(ره) قائل به آن شده، بر اساس حدیثی که داریم که سهو برای پیامبر در آن نماز صبح واقع شد.[4] ما میگوئیم این حدیث موافق قرآن نیست و چون مخالف قرآن است کنار میگذاریم (که ما در بحث سهو النبی مفصل ذکر کردیم).
مثال دوم، احادیثی وارد شده که «کل رآیة قبل قیام الحجة فصاحبها طاغوتٌ»[5]؛ هر پرچمی که قبل از قیام حضرت حجت(علیهالسلام) بلند بشود صاحبش طاغوت است. احادیثی که برخی میخواهند از آن استفاده کنند که تشکیل حکومت اسلامی در زمان غیبت باطل است، ما این را مفصل در همین بحث فقه سیاسی مطرح کردیم. یکی از راههای رد این احادیث آن است که با آیات صریح قرآن مخالف است. آیات امر به معروف و نهی از منکر، آیاتی که مقابله با ظالم را از مردم میخواهد، عدم رکون به ظالم[6]، این روایات با این آیات مخالف است و نمونه زیاد دارد، این بهترین معیار است.
بنابراین معیار عمل به روایات را باید موافقت و مخالفت قرآن قرار داد نه صرف بررسی سند حدیث؛ زیرا یک کسی یک راوی یا افرادی را تضعیف میکنند و دیگری تصحیحش میکند، دوباره شخصی تضعیفش میکند! اما معیارِ موافقت با قرآن و مخالفت با قرآن یک معیار روشن دائمی الی یوم القیامه است، الآن هم کسی یک حدیثی را با سلسله سند معتبر جعل کند، همین که میبینیم مخالف با قرآن است روشن میشود که این حدیث معتبر نیست.
ادامه بررسی سؤال
بنابراین سؤال این است که شما از یک طرف میگوئید معیار حجیت روایات، موافقت با قرآن است که روایات زیادی دارد، روایاتی که خود پیامبر اکرم(صلی الله علیه و آله) فرمود:وَ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ إِسْمَاعِيلَ عَنِ الْفَضْلِ بْنِ شَاذَانَ عَنِ ابْنِ أَبِي عُمَيْرٍ عَنْ هِشَامِ بْنِ الْحَكَمِ وَ غَيْرِهِ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ(علیهالسلام) قَالَ: خَطَبَ النَّبِيُّ(صلی الله علیه و آله) بِمِنًى فَقَالَ أَيُّهَا النَّاسُ مَا جَاءَكُمْ عَنِّي يُوَافِقُ كِتَابَ اللَّهِ فَأَنَا قُلْتُهُ وَ مَا جَاءَكُمْ يُخَالِفُ كِتَابَ اللَّهِ فَلَمْ أَقُلْهُ.[7]
ای مردم! آن احادیثی که از من به شما میرسد (احادیث نبوی) اگر با قرآن موافق است من گفتهام و اگر دیدید موافق قرآن نیست رد کنید و من نگفتهام.
البته در مباحث اصولی در اینکه معنای موافقت چیست، آقایان خیلی بحث کردند. اجمالش این است که حدیث یا باید با دلالت مطابقی، یا تضمّنی یا التزامی باشد، یا با محکمات قرآن باشد؛ یعنی وقتی میخواهیم ببینیم این حدیث آیا موافق قرآن هست یا نه؟ برویم سراغ محکمات، حدیث میگوید پیامبر در آن قضیه نماز صبح سهو کرد! میگوئیم آیه محکم در قرآن داریم که سهو دور از شأن پیامبر و انبیاء و معصومین(علیهمالسلام) است. در مرحله دیگر میگوییم اگر با ملاکاتی که در آیات قرآن آمده، خدای تبارک و تعالی میفرماید: «و الله لا یحب الفساد»[8]، اگر یک حدیثی بیاید که دالّ بر جواز فساد در یک جایی فی الجمله باشد میگوئیم با این آیه سازگاری ندارد. اینجا دیگر بحث تخصیص هم مطرح نیست؛ زیرا ملاک را نمیشود تخصیص زد.
محکمات هم خودش قابل انطباق بر مرحله اول و دوم و سوم است، یا با محکمات قرآن یا با ملاکات قرآن، گاهی اوقات هم یک تعبیر دیگری میشود کرد که با روح قرآن سازگاری داشته باشد و این میشود موافق با قرآن. اگر یک روایتی موافق بود، علمای اصول میگویند منظور از موافق یعنی عدم مخالف، مخالف را هم میگویند تخالف تباینی، ولو اینکه ما آنجا گفتیم دو عنوان است: یکی موافق است و یکی مخالفت است. میگویند تخالف تباینی با قرآن داشته باشد. این معنای اجمالی مخالفت و موافقت است (در بحث تعادل و تراجیح ما مفصل در دوره قبل بحث کردیم).
سؤال این است که از یک طرف ائمه(علیهمالسلام) فرمودند روایات ما اگر موافق با قرآن بود، باید عرضه کنیم بر قرآن (در نزاع شیخ مفید و شیخ صدوق، مرحوم شیخ مفید در تصحیح الاعتقاد از همین راه وارد شده و میگوید شما روایاتی را که تمسک کردید با قرآن مخالف است، چرا به این روایات تمسک کردید؟ در همین مسئله سهو النبی(صلی الله علیه و آله) و مسائل دیگری که وجود دارد) و از یک طرف میگوئید اگر یک آیهای را بخواهیم معنا کنیم باید ببینیم در روایات توضیحی برای این آیه وجود دارد یا نه؟
جواب اول این است که هر آیهای یک اساس و یک جزئیاتی دارد. این روایات که آمده اگر موافق قرآن بود یعنی با اساس آیات، فرض کنید اگر در یک آیهای ملاک داده شد، اگر یک روایتی بر خلاف آن ملاک آمد باید روایت کنار گذاشته شود، مثلاً آیه مسئله «و الله لا یحب الفساد» را مطرح میکند، اگر در یک روایتی یا آیهای «اولئک لهم الامن»[9] عصمت را برای انبیاء تثبیت میکند، خدا میفرماید آنهایی که ایمان آوردند «و لم یلبسوا ایمانهم بظلمٍ»؛ یعنی حتی در یک لحظه ظلم در قلوب اینها داخل نشده، نه ظلم فکری که شرک داشته باشند و نه ظلم عملی که گناهی ولو گناه صغیره داشته باشند، «اولئک لهم الامن». این روایت سهو النبی(صلی الله علیه و آله) با «اولئک لهم الامن» سازگاری ندارد.
لذا مراد از موافقت یعنی ما آیات را بگوئیم هر آیهای یک اساسی دارد و یک جزئیاتی و آن روایاتی که میگوید روایات ما را بر قرآن عرضه کنید یعنی بر اساس هر آیهای. میگوئیم این آیه چیست؟ راجع به امر به معروف و نهی از منکر است، اگر یک آیهای گفت که با امر به معروف و نهی از منکر مخالف است با اساس آیه مخالف است، مثل روایات تشکیل حکومت قبل از قیام حضرت حجت(علیهالسلام)، اما اینکه ما میگوئیم در معنای آیات باید به روایات مراجعه کرد برای روشن شدن جزئیات یک آیه است، مثل اینکه این لفظ به چه معناست؟ این حرف به چه معناست؟
جواب دوم (که شاید بیارتباط با جواب اول نباشد) این است که ما روایات ائمه(علیهمالسلام) را باید بر محکمات قرآن عرضه کرده و بگوییم این روایات باید با محکمات قرآن سازگاری داشته باشد حتی در روایات ائمه(علیهمالسلام) آمده که «إن اخبارنا کالقرآن»[10]، همان طوری که قرآن محکم و متشابه دارد، روایات ما هم محکم و متشابه دارد. بگوئیم هم متشابهات و هم محکمات هر دو را باید به محکمات قرآن ارجاع داد ولو در آن روایات دارد که «ردّوا» متشابهات از اخبار ما به محکمات ما، ولی همان محکمات اعتبارش این است که به محکمات قرآن سازگاری داشته باشد.
یعنی ما روایات محکمی را میپذیریم که با محکم قرآن منافات نداشته باشد. پس جواب دوم این است که ارجاع روایات به قرآن یعنی به محکمات قرآن. اما توضیح آیات قرآن اعم از محکم و متشابه با بعضی از روایاتی که توضیح میدهد یا قیدی را بیان میکند قابل جمع است و منافات ندارد.
هر دو پاسخ در میدان بحث موجود است؛ یعنی در اینکه اخبار متواتری داریم بر اینکه روایات ما را بر قرآن عرضه کنید، اگر موافق است اخذ کنید و اگر مخالف است کنار بگذارید تردیدی در آن وجود ندارد. از آن طرف روایاتی هم داریم که آیات قرآن را توضیح میدهد آن هم یک تواتر اجمالی که مسلم است، تواتر غیر اجمالی هم انسان میتواند از آن پیدا کند، صدها و هزاران روایت داریم در تفسیر آیات قرآن وارد شده که نمیتوانیم انکار کنیم و بگوئیم همهاش جعلی است . این روایات به درد نمیخورد! این روایات هست پس باید به نحوی بین این دو تا جمع کرد و جمعش به همین دو راهی بود که عرض کردیم.
قائلین به قول اول که میگویند قرآن برای همه کس قابل فهم است (که در اذهان بسیاری وجود دارد) منتهی اختلاف مرتبه دارد، هر کسی خودش قرآن را باز کند و ببیند چقدر میفهمد که ما داریم با این مقابله میکنیم. البته بعد از ارائه ضابطه، باز میگوییم آن فهمی که یک اصولی دارد، آن فهمی که یک فیسلوف دارد با آن فهمی که طلبه عادی دارد فرق دارد و تردیدی در آن نیست، ولی ما با مسئله اختلاف فهم به مردم بگوئیم ایها الناس این قرآن را بگیرید و خودتان معنا را میفهمید! این حرف کاملاً غلط و غیر صحیح است.
این سخن یک نتایج زیانباری دارد که یکی از آنها این است که شما نیازی به علما ندارید. گروه فرقان همین راه را طی کرده و مرحوم شهید مطهری به استناد آیات قرآن به شهادت رسید! خوارج همین راه را طی کردند امیرالمؤمنین(علیهالسلام) را به شهادت رساندند، منافقین همین را طی کردند که این همه کشتارهای وسیع در اول انقلاب در همین کشور برای از بین بردن نظام جمهوری اسلامی به وجود آوردند. اینها هم میگفتند ما قرآن میخوانیم و معنا میکنیم ترجمه میکنیم و خودمان عمل میکنیم! این کار خیلی خطرناک و اشتباهی است. کار صحیح آن است که این آیه را طبق ضوابط (که مراحل ضوابطش را عرض کردیم، بعد که معناروشن شد) بگوئیم این معنا اختصاص به گروه خاصی ندارد و برای همه است، همه باید به این معنا توجه کنند و به این معنا عمل کنند.
بحث بعدی آن است که برخی برای اثبات ادعای خویش به آیه 32 سوره مبارکه قمر: «ولقد یَسَّرنا القرآن للذکر» تمسک کردند که به بررسی آن خواهیم پرداخت.
وصلی الله علی محمد و آله الطاهرین
--------------------------
[1]. سوره فجر، آیه 22.
[2]. سوره قیامت، آیه 22.
[3]. سوره آلعمران، آیه 138.
[4]. ر.ک: من لا يحضره الفقيه، ج1، ص: 358، ح 1031.
[5]. «وَ عَنْهُ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنِ الْحُسَيْنِ بْنِ سَعِيدٍ عَنْ حَمَّادِ بْنِ عِيسَى عَنِ الْحُسَيْنِ بْنِ الْمُخْتَارِ عَنْ أَبِي بَصِيرٍ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ(علیه السلام) قَالَ: كُلُّ رَايَةٍ تُرْفَعُ قَبْلَ قِيَامِ الْقَائِمِ(علیه السلام) فَصَاحِبُهَا طَاغُوتٌ يُعْبَدُ مَنْ دُونِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ.» الكافي 8- 295- 452؛ وسائل الشيعة؛ ج15، ص: 52، ح 19969- 6.
[6]. «وَ لاَ تَرْكَنُوا إِلَى الَّذِينَ ظَلَمُوا فَتَمَسَّكُمُ النَّارُ وَ مَا لَكُمْ مِنْ دُونِ اللَّهِ مِنْ أَوْلِيَاءَ ثُمَّ لاَ تُنْصَرُونَ » سوره هود، آیه 113.
[7]. الكافي 1- 69- 5؛ وسائل الشيعة؛ ج27، ص: 111، ح 33348- 15.
[8]. سوره بقره، آیه 205.
[9]. سوره انعام، آیه 82.
[10]. ر.ک: بحار الأنوار (ط - بيروت)، ج56، ص: 22.