فارسی

بیانات آیت الله فاضل لنکرانی پیرامون «یکصدمین سالگرد تاسیس حوزه علمیه قم»

۱۶ اردیبهشت ۱۴۰۴

۱۲:۱۲

۱۹۵

خلاصه خبر :
ضرورت واکاوی نقش محوری حوزه علمیه قم در تحولات صد سال اخیر/ صد سالگی تأسیس حوزه علمیه قم و نقش آیت‌الله شیخ عبدالکریم حائری در علم اصول
آخرین رویداد ها

بسم الله الرحمن الرحیم
ضرورت واکاوی نقش محوری حوزه علمیه قم در تحولات صد سال اخیر

 گفت‌وگو با آیت‌الله محمدجواد فاضل لنکرانی

ما اگر بخواهیم قضاوتی جامع درباره این صد سال داشته باشیم و کارنامه کاملی از این یکصد سال حوزه ارائه دهیم، باید محورهای زیادی را مورد توجه قرار دهیم. یکی از این محورها، خودِ حضور آیت‌الله‌العظمی حاج شیخ عبدالکریم حائری(قدس سره) در قم است. محور دیگرش علمایی هستند که قبل از حاج شیخ در قم حضور داشته‌اند؛ مثل حاج میرزامحمد ارباب قمی؛ بزرگ خاندان اشراقی که شخصیت بسیار مبرّزی بوده است، شیخ محمدتقی بافقی، میرزامهدی حَکَمی که میزبان حاج شیخ بوده است، آیت‌الله کبیر قمی که امام(رضوان الله تعالی علیه) از ایشان به عظمت یاد می‌کردند. به این شخصیت‌ها نیز باید نگاهی اجمالی داشته باشیم.

هم‌چنین وضعیت کشور ایران و حکومت‌هایی که در آن روی کار آمده و دولت‌هایی که پدید آمده‌اند و نیز وضعیت سیاسی، اقتصادی، فرهنگی و دینی ایران باید مورد توجه قرار بگیرد؛ یعنی ما اگر ایران در آن زمان را نشناسیم، مثل این است که بخواهیم، راجع به اسلام قضاوت کنیم، بدون این‌که جاهلیت را بشناسیم. چطور اگر کسی بخواهد عظمت اسلام را درک کند، باید تاریخ جاهلیت را بداند و بداند که در جاهلیت چه قضایا و حوادثی رخ داده است؛ هم‌چنین اگر کسی بخواهد، عظمت بازتأسیس قم را در صدسال پیش بررسی کند، لازم است که تاریخ آن زمان ایران را فی‌الجمله مورد توجه قرار دهد.

علاوه بر این، برای بررسی کامل این دوران صدساله باید دید چه تحولاتی در خود حوزه اتفاق افتاد تا منتهی شد به قیام امام(رضوان الله تعالی علیه) و انقلاب اسلامی هم‌چنین این‌که چه‌مقدار درس در این حوزه گفته شده است؟ چه متونی در این حوزه از صدسال پیش بوده یا الآن هست و چه متونی جای‌گزین پیدا کرده است؟ در حوزه چه اساتیدی بوده‌اند؟ این حوزه چقدر استاد تاکنون تربیت کرده است؟ در حوزه چقدر کتاب نوشته شده است؟

 پیشنهاد آیت‌الله‌العظمی فاضل لنکرانی(رحمة الله علیه) به مدیر وقت حوزه‌های علمیه

مرحوم والد ما(رضوان الله تعالی علیه)، شاید بیش از 20 سال پیش، به آیت‌الله حسینی بوشهری فرمودند: یک نمایشگاهی را در قم ترتیب بدهید و در آن تمام کتاب‌هایی را که از 100 سال پیش تا حالا به‌برکت این حوزه نوشته شده است، به نمایش بگذارید تا مردم با محصولات حوزه در موضوعات مختلف فقهی، اصولی، تفسیری، فلسفی، کلامی، تاریخی، اعتقادی، اخلاقی و ... در طول این صدسال آشنا شوند. ما اگر بخواهیم عظمت این یکصد سال را به تصویر بکشیم، باید همه این ابعاد را مورد بررسی قرار دهیم. هم‌چنین تاریخچه انتشار مجلات در حوزه معرفی گردد. مراکز تبلیغی حوزه قبل و بعد از انقلاب و مبلغان تراز اول و اساتید اخلاقی که قبل از حاج شیخ و بعد از حاج شیخ در این حوزه فعالیت داشتند، به مردم معرفی شوند.

مرحوم حاج شیخ زمانی که به قم آمدند، زعیم حوزه شدند. زعیم یعنی که کسی دارای تصرف و نفوذ اولی- چه در خود حوزه، چه میان مردم و چه در میان مسئولان- است. زعیم بودن در هر زمان منحصر در یک نفر است؛ البته آیه و روایتی در خصوص این انحصار نداریم؛ اما به هر حال در یک زمان، حتی با وجود چند مرجع تقلید، تنها یک نفر از آنان زعیم است؛ البته پیش از ورود حاج شیخ به قم، بزرگانی همچون مرحوم حاج میرزا ارباب قمی، صاحب کتاب «اربعین حسینیه» که از شاگردان میرزای شیرازی(قدس سرهما) بوده‌اند، حضور داشته‌اند. ایشان با مرحوم حاج شیخ نیز دوستی داشته و در سامرا در درس میرزای شیرازی حضور می‌یافته و سپس با هم به نجف رفته و در درس میرزا حبیب‌الله رشتی و آخوند خراسانی(قدس سرهما) شرکت می‌کنند. بعد از این‌که مرحوم ارباب به مرحله اجتهاد می‌رسند، به قم می‌آیند.

در کتاب «تحفة الفاطمیین»[1] درباره مرحوم آمیرزا محمد ارباب این‌گونه آمده است: ایشان از آیات الهیه و از براهین قاطعه طریقه حقیه جعفریه در فقاهت و اجتهاد است. شهرت در فقاهت داشته و یکی از مدرسین تراز اول بوده و حتی حدود جاری می‌کرده است و این یعنی اینکه ایشان نفوذ زیادی داشته است. در آخرین سفری که مرحوم حاج شیخ به قم می‌آیند، مرحوم آمیرزا محمد ارباب و مرحوم آیت‌الله آقا شیخ ابوالقاسم قمی کبیر- که امام از ایشان مکرر به عظمت یاد می‌کردند- به دیدن مرحوم حاج شیخ می‌روند.

وقتی از جلسه خارج می‌شوند، مرحوم ارباب به مرحوم کبیر می‌گوید: این آقای حائری، با همه‏ ما فرق دارد و هرجا این مرد سکونت پیدا بکند، آن‌جا حوزه ایران شکل می‌گیرد و این سخن آقای کبیر به این معناست که مرحوم آقای حائری، اگر به قم هم نمی‌آمد و در شهری غیر از قم هم سکونت می‌گزید، به اعتبار علمی او، حوزه در آن‌جا شکل می‌گرفت.

البته بی‌تردید، عنایات حضرت معصومه(سلام الله علیها) نقش ویژه‏ای در شکل‌گیری و استمرار حوزه در قم داشته و دارد؛ اما مقصود نوع تعبیر مرحوم ارباب در مورد حاج شیخ بود. بنابراین ایشان در جلسه‏ بعدی از مرحوم آیت‌الله حائری می‌خواهند که ایشان در قم بمانند. ابتدا ایشان نمی‌پذیرند؛ اما پس از اصرار، امر ماندن را به استخاره موکول می‌کنند. در پاسخ این آیه می‌آید: «اذْهَبُوا بِقَمِیصِی هذا فَأَلْقُوهُ عَلى‌ وَجْهِ أَبِی یَأْتِ بَصِیراً وَأْتُونِی بِأَهْلِکُمْ أَجْمَعِینَ»[2]. پس از این استخاره می‌گویند: تکلیف ما روشن شد. اهل و عیالشان را از اراک به قم می‌آورند و در آنجا مقیم می‌شوند.

علاوه بر مرحوم ارباب، در آن زمان بزرگان دیگری نیز در قم حضور داشته‌اند؛ همچون: آیت‌الله شیخ ابوالقاسم، آیت‌الله بافقی که ایشان نیز، نقش مهمی در ماندن مرحوم حاج شیخ در قم ایفا نموده‌اند. در آن زمان در قم مرجعیت حضور نداشت، مرجعیت در نجف بود؛ بنابراین قم زعیم نداشت.

مرحوم حاج شیخ، علی‌رغم پیغام مرحوم شیخ محمدتقی شیرازی که طی آن، از ایشان برای تصدی مرجعیت پس از رحلت سید محمدکاظم یزدی(رحمة الله علیه) در نجف، دعوت می‌کند، پاسخ می‌دهد که الآن وظیفه من ماندن در ایران و تأسیس حوزه است و این نشانه اوج تقوا و تکلیف‌گرایی و نیز بی‌اعتنایی ایشان به مقامات دنیایی است. علاوه بر این، نشان‌گر درجه بالای تقوای عالمانی بود که هر یک خود مجتهد بودند و نفوذ کلمه داشتند؛ اما چون احساس می‌کنند که باید در قم فردی به‌عنوان زعیم حضور داشته باشد تا دست کم برای شیعیان در ایران محوریت داشته باشد، از مرحوم حاج شیخ دعوت می‌کنند.

در ابتدای ورود مرحوم حاج شیخ به قم، میزبان ایشان مرحوم میرزامهدی حکمی، معروف به پایین شهری -پدر علی-اکبر حکمی‌زاده، صاحب کشف‌الأسرار- بود. آقا شیخ مهدی حکمی، در سامرا با مرحوم حاج شیخ دوستی داشته است. با ورود مرحوم حائری، به دستور حاج میرزا محمد ارباب و دیگر بزرگان، بازار قم برای استقبال از ایشان تعطیل می‌گردد.[3] و نقل شده است که مرحوم ارباب نماز جماعت خود در صحن نو را به ایشان واگذار می‌کند و مرحوم سلطان‌الواعظین، از منبری‌های معروف آن زمان، در مراسم استقبال از ایشان سخنرانی می‌کند.

 نقش حاج شیخ میرزامهدی حکمی بروجردی در بیت حاج شیخ(رحمة الله علیه)

 ورود مرحوم حاج شیخ به قم در سال 1301 ش است. یکی از کسانی که در قم به ایشان کمک شایانی در اداره حوزه نمود، مرحوم میرزامهدی بروجردی بود که پیش‌تر در اراک هم با مرحوم حاج شیخ همراه بود. زندگی‌نامه آمیرزامهدی بروجردی هم واقعاً خواندنی است. ایشان در مدیریت و فهم مسائل اجتماعی جامعه مرد کم‌نظیری بوده است.

اساساً نظامی را که مرحوم حاج شیخ در حوزه تأسیس کرده بود، مرحوم آمیرزامهدی اداره می‌کرد. آمیرزامهدی فقط دنبال این نبود که وجوهات را دریافت کند و آن را به طلبه‌ها تقسیم کند و کار تمام شود؛ بلکه در استفتائات نیز فرد ملایی بود. مدیریت و تدبیر ایشان را می‌توان در داستان ملاقات مرحوم حاج شیخ با رضاشاه دید.

معروف است که رضاشاه در سفر خود به قم درصدد بود، با مرحوم حاج شیخ دیدار کند. بین اطرافیان مرحوم حاج شیخ بحث بر سر این بود که آیا رضاشاه به دیدن حاج شیخ بیاید یا ایشان برای دیدار با رضاشاه بروند؟ مرحوم آمیرزامهدی تدبیری اندیشید. به مرحوم حاج شیخ گفت: من برنامه را تنظیم می‌کنم. سپس ایشان از رضاشاه می‌خواهد که در مکانی بنشیند تا مرحوم حاج شیخ بیایند. وقتی که حاج شیخ وارد می‌شود، رضاشاه ناچار می‌شود، در مقابل ایشان از جایش برخیزد. آمیرزامهدی بعدا به حاج شیخ گفت: من دیدم اگر از رضاشاه برای حضور در منزل شما دعوت کنیم، شما باید به استقبال او بروید و این در شأن شما نیست؛ اما حالا که شما رفتید، او ناچار شد، پیش پای شما از جا بلند شود. نقل کرده‌اند که پس از این ماجرا، رضاخان به دستیارش گفته بود که این نقشه، نقشه میرزامهدی بود؛ نه دیگران و نه حتی خود حاج شیخ!

 دردهای بی‌درمان ایران در دهه بیست از نگاه میرزامهدی بروجردی

 میرزامهدی آدم سیّاس و باهوشی بوده است و قضایا و خاطرات زیادی از ایشان برجای مانده است. به نظر من، اگر کسی بخواهد، تاریخ ایران را - در دورانی که مرحوم حاج شیخ به قم آمدند- مطالعه کند، می‌تواند از کتاب‌های میرزا مهدی استفاده کند. ایشان کتابی به‌نام «درد بی‌درمان» نوشته که در آن تمام مشکلات آن دوران آمده است؛ اعم از مشکلاتی که دولت به آن گرفتار بوده و نیز مشکلات فرهنگی، اقتصادی، سیاسی و مشکلات حوزه را برمی‌شمارد و شگفت آن‌که راهکار حل این مشکلات را هم ارائه می‌کند! و این خیلی عجیب است که در صد سال پیش در حوزه فردی کارگزار درجه اول مرحوم حاج شیخ عبدالکریم است که نسبت به همه‏ مشکلات و جوانب موضوعات اشراف دارد و اشکالات را مطرح می‌کند و راهکاریی از اسلام برای حل مشکلات ارائه می‌دهد.

حکومت رضاخان در آن دوره، به‌سرعت به دنبال حذف دین از زندگی مردم بود. از این‌رو با ظواهر دینی به مبارزه می‌پرداخت و تلاش می‌کرد، نشانه‌ها و شاخصه‌های دینی را از مردم بگیرد؛ البته رضاخان در ابتدا - به‌قصد فریب مردم- مثلاً در دسته‌های عزاداری حضور پیدا می‌کرد؛ اما پس از سفر به ترکیه، کاملاً سیاستش نسبت به مساجد، حسینه‌ها و به‌ویژه نسبت به حجاب تغییر کرد. اگر ما شرایط حاکم بر آن دوره را از نظر دور بداریم، نمی‌توانیم ارزش و عظمت حوزه و تأسیس آن را دریابیم.

برای شناخت شرایط آن دوره، همان‌گونه که گفتم، مراجعه به آثار میرزامهدی بروجردی(رحمة الله علیه) لازم است. تا کسی میرزامهدی را نشناسد، نمی‌تواند تاریخ آن زمان و عظمت حوزه را درست درک کند. با بررسی تاریخ آن دوران، می‌بینید که مرحوم آمیرزامهدی در 100 سال پیش، به فکر اعزام مبلغ به خارج از کشور بوده است. برخی گمان می‌کنند که اعزام مبلغ به خارج از زمان مرحوم آیت‌الله بروجردی(قدس سره) شروع شد؛ درحالی‌که پیش از آقای بروجردی، آمیرزامهدی این موضوع را در برنامه‏‌های پیشنهادی خود قرار داده است. وجود این طرز فکر در آن زمان، یعنی اینکه در دستگاه یک زعیم، باید افرادی باشند که دارای نگاهی وسیع باشند که نه‌تنها به نیازهای حوزه و حوزویان توجه داشته باشند؛ بلکه نسبت به موضوع اعزام مبلغ در داخل و به خارج از کشور هم اهتمام داشته باشند.

 اسلام و مستمندان از نگاه آیت‌الله میرزامهدی بروجردی(رحمة الله علیه)

با مراجعه به کتاب‌های میرزامهدی، به نوع نگاه ایشان به موضوع دین پی می‌بریم. ایشان در یکی از کتاب‌هایش می‌گوید: اگر کسی فکر کند، دین فقط برای آخرت است و نه دنیا، در اشتباه است. گفتن این حرف پیش از انقلاب، خیلی عجیب است. اینکه یک فرد حوزوی که اداره همه‏ امور مرحوم حاج شیخ با او بوده است، این نگاه را داشته باشد، خیلی مهم است. البته ایشان حتماً از خود حاج شیخ متأثر بوده است. از نظر میرزامهدی، غرض از وضع قوانین دینی، هم آبادی این جهان و برخورداری از کمال رفاه در زندگی است و هم، آبادی آخرت و این یعنی بخش مهمی از دین مربوط به اجتماع است.

میرزامهدی کتابی به‌نام «اسلام و مستمندان» نگاشته است. بعد از جنگ جهانی دوم، به‌خاطر گسترش فقر، میان مردم کوپن توزیع می‌شد. یکی از افرادی که با این طرح مخالفت می‌کرد، میرزامهدی بود. ایشان معتقد بود، باید برای حل این مشکل به دنبال راهکارهای بهتری بود. از جمله این‌که می‌گفت: اگر حاکم زکات را از مردم جمع‌آوری کند و به نیازمندان بدهد، دیگر نیازمندی باقی نخواهد ماند.

اما در عین حال وقتی به دوره پهلوی دوم می‌رسیم، با وجود این نگاه، باز در بین علما، برخی حوزه را به ارتجاع متهم می‌کنند و حوزویان را انسان‌های مرتجعی می‌دانند. خود مرحوم میرزامهدی بروجردی، در آن زمان که عموم متدینین رفتن دختران به مدارس را حرام می‌دانستند، با رفتن آنان به مدارس مخالفتی نداشت؛ اما معتقد بود باید کاری کرد که عفت آنان حفظ گردد. روشن است که حکومت طاغوت دغدغه باسواد کردن دختران را نداشت؛ بلکه می‌خواست، آنان با ورود به محیط‌های آموزشی، عفت خود را از دست داده و بعد جامعه را به فساد بکشانند.

 حوزه علمیه پویا وکارآمد از نگاه میرزا مهدی برو جردی(رحمة الله علیه)

حتی موضوع تخصصی کردن حوزه را که بعد از انقلاب به‌صورت جدی مطرح شد، می‌توان در افکار میرزامهدی دید. عجیب است که ایشان در 100 سال پیش، به این نکته توجه داشته که فقه به‌قدری گسترده شده که باید در هریک از ابواب آن، متخصص تربیت شود و این نکته بسیار مهمی است.

نکته‌ای که نباید از نظر دور داشت، آن است که در عین حالی که میرزا‌مهدی این فطانت را و ذکاوت را داشته است؛ اما بدون شک ریشه‌های آن را از خود مرحوم حاج شیخ فرا گرفته است؛ زیرا در محضر ایشان بوده و این نوع حرف‌ها را شنیده و سپس آن‌ها را به قلم درآورده است.

ایشان هم‌چنین به بحث رتبه‌بندی در حوزه نیز توجه داشته است. به این موضوع که حوزویان دارای مراتب مختلف حوزوی باید رتبه‌بندی گردند. در حال حاضر، در زمان ما در حوزه‏، هنوز این رتبه‌بندی صورت نگرفته است. هنوز ضابطه‌ای برای این‌که چه کسی آیت‌الله، چه کسی آیت‌الله‌العظمی، چه کسی حجت‌الاسلام و چه کسی ثقة‌الاسلام است، وضع نشده است؛ اما در آن زمان، یکی از افکار میرزامهدی این بوده که باید حوزه را رتبه‌بندی کنیم. یک رتبه برای مجتهدین تراز اول که می‌شوند مرجع و یک رتبه برای مجتهدین تراز دوم که هرکدام بروند علمای یکی از بلاد بشوند. ببینید این چقدر فکر دقیقی است؟

ایشان می‌گوید: اگر کسی می‌خواهد عالم اول یک بلد بشود، باید مجتهد باشد؛ اما این فرد مجتهدی است که اگر در حوزه بماند، به مرجعیت نمی‌رسد؛ پس باید از حوزه قم به استانی دیگر برود و در آنجا به‌عنوان مجتهد اول مطرح شود. عده‌ای نیز مدرس شوند و گروهی دیگر مبلغ و .... . در خصوص امر تبلیغ نیز، ایشان قائل به رتبه‌بندی مبلغان بود. به این شکل که عده‌ای فقط مسئله‌گو باشند، عده‌ای مباحث اعتقادی را بیان کنند و عده‌ای روضه‌خوان باشند.

 سیری در زندگی علمی آیت‌الله مؤسس

اما درباره تحصیلات خود مرحوم حاج شیخ، می‌توان گفت تحصیلات ایشان از مهرجرد میبد شروع شد. ایشان بعد از آن به اردکان و از آنجا به مدرسه محمدتقی خان در یزد رفته‌اند. درآنجا ادبیات را نزد سیدحسین وامق و سیدیحیی بزرگ - معروف به مجتهد یزدی - فرا گرفتند. ایشان در سال 1298 قمری در سن 22 سالگی راهی عراق می‌شوند. ابتدا به کربلا رفته و زیر نظر فاضل اردکانی(رحمة الله علیه) قدری از درس‌ها را فرا می‌گیرند و سپس در سال 1300 قمری راهی سامرا شده و تا سال 1312 قمری در آنجا در محضر بزرگانی چون شیخ فضل‌الله نوری، میرزا ابراهیم محلاتی شیرازی، میرزا مهدی شیرازی و نیز درس خارج آقا سیدمحمد فشارکی و میرزا محمدتقی شیرازی و میرزا حسن شیرازی (میرزای بزرگ)(قدس الله اسراهم) شرکت می‌کنند.

پس از درگذشت میرزای بزرگ، ایشان همراه با مرحوم فشارکی به نجف می‌روند. در نجف مرحوم فشارکی با اصرار از مرحوم حاج شیخ می‌خواهد که مرجعیت را بپذیرند؛ اما ایشان قسم یاد می‌کند و می‌گوید: والله من خود را اعلم می‌دانم؛ اما حاضر به پذیرش مرجعیت نمی‌شود. ایشان در نجف در درس مرحوم فشارکی و مرحوم آخوند و دیگر بزرگان شرکت می‌کند. سپس در سال 1316 قمری به ایران بازگشته و در شهر اراک اقامت می‌گزیند.

البته علل مختلفی را برای بازگشت ایشان به ایران برشمرده‌اند؛ از جمله قضایای مربوط به مشروطه و نیز مشکلاتی که در خود حوزه عراق وجود داشته است. به هر صورت، ایشان پس از مدتی اقامت در اراک، دوباره به حوزه نجف بازگشته و پس از هشت سال حضور در نجف، سرانجام در سال 1333 قمری، به دعوت یکی از شخصیت‌های اراک، به ایران بازگشته و در اراک ساکن می‌شوند.

پس از چند سال اقامت در عراق، در سال 1340 قمری- 1301 شمسی ایشان وارد قم می‌شوند و به درخواست علما و با استخاره به قرآن کریم، در قم ماندگار می‌شوند. مرحوم حاج شیخ، از نظر علمی شخصیتی در ردیف مرحوم محقق نائینی- و حتی در برخی موارد قوی‌تر از ایشان- بوده است.

برای درک قوت علمی و اصولی مرحوم حاج شیخ، همین بس که کسی مثل مرحوم محقق اصفهانی در حاشیه کفایه همان‌طوری که نظرات مرحوم نائینی را مورد توجه قرار می‌دهد، گاهی از کتاب «دررالفوائد» مرحوم حاج شیخ عبدالکریم نیز مطالبی را نقل می‌کند و این نشان می‌دهد که مرحوم حاج شیخ، در اثر درک محضر اساتید بزرگ و نیز به‌مدد استعداد و هوش سرشاری که داشته و فعالیت زیادی که در حوزه مسائل فقهی و اصولی نموده، به مرتبه‏ بالایی از اجتهاد دست پیدا کرده بود. نگاهی به کتاب «دررالفوائد» مرحوم حاج شیخ کافی است تا به اتقان ایشان در مباحث اصولی پی برد. در قم، بزرگانی چون آیات عظام امام خمینی، سید محمدتقی خوانساری، سیداحمد خوانساری، گلپایگانی، اراکی، جد بزرگوار ما و...(قدس الله اسراهم) در درس ایشان حضور می‌یابند.

 ضرورت احیای مکتب علمی حاج شیخ(قدس سره) در حوزه علمیه قم

نکته‏ مهمی که اینجا باید بگویم این است که چرا در زمان ما دیگر در حوزه‌ها از آن زحمات علمی و بسیار غنی مرحوم حاج شیخ خبری نیست؟ چرا در درس‌های حوزه نظرات بزرگانی از نجف هم‌چون مرحوم نائینی، عراقی، اصفهانی نقل می‌شود؛ اما دیدگاه‌های کسی که مؤسس این حوزه بوده و دارای فکر و مبنا بوده است، مطرح نمی‌گردد. البته شکی نیست که حوزه قم، باید از میراث علمی و کهن حوزه نجف استفاده کند؛ اما ما نباید از میراث کهن خودمان غافل شویم.

به‌نظر بنده، لازم است، مسئولان حوزه کارگروه‌هایی را برای تحقیق در میراث کهن حوزه علمیه قم تشکیل دهند. در یکصدمین سال تأسیس حوزه، سؤال یک طلبه‏ امروز این است: امتیازات «درر الفوائد» چیست؟ مبانی اصولی مرحوم حاج شیخ چیست؟ امتیازات اصولی حاج شیخ نسبت به مرحوم نائینی چیست؟ روش سامرایی که حاج شیخ آن روش را با خود به حوزه علمیه‏ قم آورد، چه ویژگی‌هایی دارد و تفاوتش با روش نجفی در چیست؟

من به‌عنوان انتقاد عرض می‌کنم- در عین قدردانی از زحمات فراوان مسئولان حوزه در دهه‌های گذشته- که یکی از اموری که به‌نظر مورد غفلت واقع شده است آثار مؤسس حوزه قم است. چرا در کنار طرح مبانی بزرگان نجف، دیدگاه‌ها و مبانی مرحوم حاج شیخ و دیگر بزرگان مانند مرحوم امام و... که صاحبان و بنیان‌گذاران اصلی این حوزه-اند، در آن مطرح نمی‌شود؟ این نکته‏ای است که من واقعاً انتظار دارم، در بزرگداشت یکصدمین سال حوزه به آن توجه شود که اگر همین یک نکته مورد توجه قرار گیرد، گام مهمی برای بقا و استمرار حوزه برداشته شده است.

ما امروزه شاهدیم که برخی اصرار دارند، حتماً متنی را که در حوزه‏ نجف نوشته شده باشد، در قم مطرح کنند که البته اگر واقعاً متنی است که از هر جهت قوی و عمیق است، باید مطرح شود؛ اما این در فرضی است که ما خودمان متن عمیق و قوی نداشته باشیم. «درر الفوائد» یک متن بسیار عمیق، روان و دقیق است که مرحوم آقا شیخ محمدحسین، در حاشیه‏ کفایه‌اش، خیلی به آن نظر دارد و این گویای آن است که ایشان مرحوم حائری را می‌شناخته است.

بعد از «درر الفوائد» به سراغ آثار مرحوم امام می‌رویم.[4] شما ببینید، مرحوم امام چقدر نظرات حاج شیخ را مورد توجه قرار داده است! به نظرم امام(رضوان الله تعالی علیه) «مناهج الوصول» را به‌عنوان یک متن درسی برای حوزه نوشته است. در این کتاب آرای بزرگانی چون نائینی، اصفهانی، عراقی، بروجردی و نیز حاج شیخ مطرح می‌شود و این یعنی متن اصولی امام، جامع همه این مبانی و آراست؛ اما در کتاب‌های اصولی و فقهی‌ای که در 50 ساله اخیر در نجف انتشار یافته، نه آرای آیت‌الله بروجردی در آ‌‌ن‌ها مطرح است، نه آرای آیت‌الله حائری، نه آرای امام و نه آرای محقق داماد(قدس الله اسراهم) و این یکی از ضعف‌های کتاب «حلقات» مرحوم شهید صدر است؛ با همه محسناتی که برای این کتاب قائل هستم. من فکر نمی‌کنم، مرحوم صدر حتی یک‌جا مطلبی را از آیت‌الله حائری، امام یا بروجردی(قدس الله اسراهم) نقل کرده باشد. من فقط این اواخر در اصول مرحوم حاج حسین حلی(رضوان الله تعالی علیه) دیدم که ایشان چندجا از مرحوم آیت‌الله بروجردی نقل می‌کند؛ ولی بقیه اصلاً مطرح نمی‌کنند.

روش فقهی آقای بروجردی، روش فقهی بسیار جامع و قوی‌ای است؛ اما نه حوزه قمِ ما به‌درستی از آن خبر دارد و نه حوزه نجف. مرحوم والد ما(رضوان الله تعالی علیه) و مرحوم آیت‌الله منتظری، قدری از روش فقهی آیت‌الله بروجردی را مطرح می-کردند.

من از بعضی از آقایان از جمله برخی از نجفی‌ها درباره «اصول متلقاة» پرسیدم که چیست؟ گفتند: نمی‌دانیم؛ درحالی‌که اگر کسی اصول متلقاة را به‌درستی نفهمد، نمی‌تواند حدیث صحیح را از غیرصحیح و حدیث معتبر را از غیرمعتبر تشخیص دهد. مرحوم آیت‌الله بروجردی درباره اصول متلقاة می‌گوید که اگر خبر واحدی با آن معارض باشد، خبر واحد کنار گذارده می‌شود.

در خصوص اصول متلقاة مرحوم بروجردی(رحمة الله علیه) معتقد است، علما و فقهای اول ما، مثل شیخ صدوق، شیخ مفید، شیخ طوسی، ابن‌زهره و ابن‌حمزه(قدس الله اسراهم)، آنچه را که یداً به یدٍ از گذشتگان گرفته بودند، در متن کتاب‌هایشان آورده‌اند و این یعنی این‌که متن کتاب «نهایه» شیخ طوسی و نیز «الهدایه» شیخ صدوق، از اصول متلقاة است؛ به این معنا که محتوای این کتاب‌ها عین آن عبارتی است که راوی از امام شنیده و از او به دیگری منتقل شده و به‌همین ترتیب تا به شیخ صدوق رسیده است؛ پس نیاز به بررسی سندی ندارد و در صورت مخالفت خبر واحد و حتی خبر متواتر با این اصول، این خبر واحد و متواتر است که کنار گذاشته می‌شود.

به‌عنوان مثال، در بحث صلاة مسافر، مرحوم آقای بروجردی در این مسئله که اگر کسی 30 روز با حالت تردید در جایی که وطن او نیست، بماند، می‌گوید که باید روز سی و یکم، نمازش را تمام بخواند. بعد ایشان می‌گوید: این حکم در اصول متلقاة آمده است؛ پس دیگر لازم نیست، سراغ کتب اربعه برویم و ببینیم که آیا این حدیث در کتب اربعه هم آمده یا نیامده است؛ بلکه همین قدر که در اصول متلقاة آمده، کافی است. خوب این اصول متلقاة به فقه شیعه و به فقه اهل‌بیت(علیهم السلام) جان می‌دهد. اگر کسی از این اصول بی‌اطلاع باشد، در واقع از روح فقه بی‌اطلاع است.

جا دارد در یکصدمین سال حوزه ابداعات مرحوم حاج شیخ عبدالکریم و بعد از ایشان، ابداعات آیات ثلاث و نیز مرحوم آقای بروجردی و شاگردان آقای بروجردی تا دوران معاصر در مسائل فقهی و مسائل اصولی استخراج شده و در کتابی تحقیقی گرد آید. هر چند این کار چندان آسان نیست و نیاز است فردی که خود در علم اصول فحلی است و قدرت تشخیص ابداعات مرحوم حاج شیخ و مرحوم آقای بروجردی را داراست به این کار اقدام کند.

 سیری در حیات سیاسی مرحوم حاج شیخ

یکی دیگر از مباحث مربوط به حاج شیخ، بُعد سیاسی ایشان است. درباره این بُعد فقط می‌خواهم، همین جمله را عرض کنم: درست است که حاج شیخ در مسئله ولایت فقیه -بر حسب آنچه که در کتاب البیع و بعضی کتاب‌های دیگرش دارد- با امام هم‌نظر نیست؛ اما در اصل اینکه در زمان غیبت، مسلمان‌ها باید حکومت داشته باشند، با ایشان موافق است؛ هرچند معتقد نیست که حکومت را باید فقیه اداره کند؛ اما اصل اینکه مسلمان‌ها باید حکومت داشته باشند و این حکومت باید دینی باشد و قوانین آن باید اسلامی باشد، مورد قبول حاج شیخ بوده است.

 مرحوم حاج شیخ درباره ائمه معصومین؟سهم؟معتقد بود که آنان همانند رسول‌خدا(صلی الله علیه و آله) منصوب از طرف خداوند هستند؛ اما در خصوص زمان غیبت ایشان معتقد است که دیگر نصبی وجود ندارد؛ پس در این دوران، آن اموری که برای شارع مطلوب است را باید خود مسلمان‌ها عهده‌دار شوند.

پس این‌که بگوییم حاج شیخ گفته باشد، ما اصلاً کاری به سیاست نداریم و دولت و حاکم جائر هر کاری می‌خواهد بکند، بکند، حرف غلطی است که متأسفانه در کلمات بعضی از افراد به‌بهانه همین یکصدمین سال حوزه، مطرح شده است. مرحوم حاج شیخ مسئله اداره امور مسلمان‌ها را به‌عنوان امور حسبیه قبول دارد؛ بنابراین هر کسی صلاحیت دارد و می‌تواند، متصدی این امور بشود، باید متصدی بشود.

پس ایشان حکومت را شأن خاص فقیه نمی‌داند؛ بلکه در زمان غیبت، حکومت را از وظایف عمومی مسلمانان می‌داند و این فرق دارد [با اینکه] بگوییم، اصلاً در زمان غیبت حکومت به ما چه ربطی دارد. پس این مطلب باید مدنظر قرار بگیرد. از سوی دیگر، ولایتی که حاج شیخ برای رسول‌خدا(صلی الله علیه و آله) بر طبق آیه «النبی اولی بالمؤمنین من انفسهم» قائل است، نه‌تنها ولایت بر اجتماع که ولایت بر شخص را نیز شامل است. پس ایشان چنین اطلاقی را برای این ولایت قائل است.

 موضع آیت‌الله حائری راجع به واقعه کشف حجاب

اما در قضیه کشف حجاب، عده‏ای از متدینان تهران، خدمت حاج شیخ رسیدند و پرسیدند: چه کنیم؟ حرف اول حاج شیخ این بود که استقامت کنید؛ ولو کشته شوید؛ اما آیت‌الله بهجت(قدس سره) نقل کرده که ایشان نخست این حرف را زد؛ اما بعد با خود اندیشید، اگر این مطلب اعلام رسمی بشود، عده زیادی از بین خواهند رفت و نتیجه‌اش معلوم نیست.

فردای آن روز نمی‌گوید مقاومت نکنید؛ بلکه می‌گوید، به من ارتباطی ندارد و هر کسی بر طبق وظیفه‌اش عمل کند؛ اما نمی‌گوید: مقابله‌کردن حرام است. حتی میرزامهدی بروجردی به ایشان می‌گوید: اگر در موضوع حجاب دخالت نکنید، از طرف متدینین مورد هتک قرار می‌گیرید؛ زیرا مردم می‌گویند: این چه مرجع و چه زعیمی است که راجع به حکم اسلام حرفی نمی‌زند؛ اما حاج شیخ در پاسخ می‌گوید: والله می‌دانم مهتوک واقع می‌شوم؛ اما تکلیف من فعلاً چیز دیگری است.

پس زمان، زمانی بوده است که حاج شیخ نمی‌توانسته، آنچه را که واقعاً دین است، به میدان بیاورد؛ نه اینکه بگوییم حاج شیخ مخالف اجرای احکام اسلامی بوده است.[5] خیر، در آن زمان شرایط این‌گونه اقتضا می‌کرد؛ به‌ویژه بعد از قضایای مشروطه و بعد از اینکه روحانیت قدری مطرود شد و شیخ فضل‌الله نوری(رحمة الله علیه) بر دار رفت، حاج شیخ می‌دید که باید ریشه روحانیت را محکم کرد و این را وظیفه خودش دانسته است و به‌خوبی به این وظیفه عمل کرده است.

فارق اصلی بین زمان حاج شیخ و زمان مراجع ثلاث؛ یعنی آیات عظام محمدتقی خوانساری، سید حجت کوه‌کمره‌‌ای و سید صدرالدین صدر که بعد از 1315 و درگذشت مرحوم حائری آمدند، این بود که در زمان آنان، هرچند همگی از فحول بودند و حوزه را نیز مشترکاً اداره می‌کردند؛ اما هیچ‌یک از این بزرگان زعیم نبودند؛ بنابراین در آن زمان حوزه زعیم نداشت؛ از این‌رو ما هیچ رشدی را در حوزه در دوره 9 ساله حضور این مراجع ثلاث نمی‌بینیم؛ اما نوبت به مرحوم آقای بروجردی(رضوان الله تعالی علیه) که می‌رسد، ایشان به‌عنوان یک زعیم در حوزه ظاهر می‌شود و رشد و شکوفایی حوزه رقم می‌خورد. در تاریخ حوزه، چه تاریخ حوزه نجف، چه حوزه قم، چه حوزه مشهد و چه حوزه‌های دیگر، یک زعیم حضور داشته و زعامت می‌کرده و این زعامت باعث رشد و شکوفایی حوزه و دین و اقتدار دین شده است. با مراجعه به کتاب «بدر الظاهر» آیت‌الله بروجردی(قدس سره) می‌بینیم که ایشان مانند امام(قدس سره) قائل به ولایت مطلقه فقیه بوده‌اند و بنده معتقدم که مرحوم امام اصل نظریه ولایت مطلقه را از آقای بروجردی گرفته است.

آقای بروجردی حتی می‌گوید: در مسئله ولایت فقیه، نیازی به مقبوله عمربن حنظله هم نداریم و ولایت فقیه را از راه دیگری اثبات می‌کند.

ببینید در دوران زعامت آیت‌الله بروجردی(رحمة الله علیه) شیعه چه اقتدار و نفوذی یافت. مرحوم آیت‌الله بروجردی در داخل و خارج از کشور و حتی میان اهل‌سنت نفوذ داشت و این‌ها همه به‌خاطر زعامت است. موضوع پذیرش مذهب شیعه، به‌عنوان یکی از مذاهب معتبر اسلام، با فتوای شیخ شلتوت به‌برکت زعامت آقای بروجردی بود.

امام هم، وقتی عنوان زعامت پیدا کرد، جرقه انقلاب زده شد. در آن زمان امام(قدس سره) در نجف بود؛ اما بسیاری از مردم ایران مقلد ایشان بودند و ایشان به‌عنوان زعیم حوزه، مورد قبول حوزه بود. مهم‌ترین برکتی که حوزه تا به حال در این 100 ساله داشته -به نظر من- همین انقلاب است و امیدواریم که این انقلاب بماند و مشکلاتش برطرف شود و روز به روز به‌برکت این انقلاب، حوزه بتواند، دین و ابعاد مختلف آن را مطرح کند.

------------------------
[1] . تحفةالفاطمیین فی ذکر احوال قم والقمیین، تألیف حسن‌بن‌محمد قمی.
[2] .یوسف: 93.
[3] . اینها نکاتی است که باید برای مردم تبیین گردد که چگونه مردم به علما احترام می‌گذاردند.
[4] . اما مرحوم آقای بروجردی چون شاگرد حاج شیخ نبوده است، طبیعی است نظرات حاج شیخ را نقل نکرده است.
[5] . در همان زمان برخی علما معتقد بودند که تا زمان ظهور باید دست روی دست گذاشت و هیچ اقدامی نکرد. هر بلایی سر اسلام و مسلمانان و بیت‌المال و احکام اسلام بیاید، به ما هیچ‌گونه ارتباطی ندارد.

 

=========================

================

===

بسم الله الرحمن الرحیم

صد سالگی تأسیس حوزه علمیه قم و نقش آیت‌الله شیخ عبدالکریم حائری در علم اصول

گفتگو با آیت الله محمدجواد فاضل لنکرانی

صد سالگی تأسیس حوزه علمیه قم، یک مناسبت تاریخی و فرهنگی مهم است که نماد پیشرفت و توسعه علوم دینی در ایران به شمار می‌آید. این نهاد علمی، با تأسیس مرحوم آیت‌الله العظمی شیخ عبدالکریم حائری، پایه‌گذار تحولات شگرفی در عرصه فقه و اصول گردید. ایشان با ورود به قم، روح تازه‌ای به این حوزه بخشیدند و در طول دوران حیات علمی خود، نه تنها شاگردان برجسته‌ای تربیت کردند، بلکه مبانی اصولی جدیدی نیز ارائه دادند که تأثیرات عمیقی بر علم اصول داشت.

در این گفتگو با آیت‌الله محمد جواد فاضل لنکرانی، به بررسی نقش آیت‌الله حائری در شکل‌گیری و توسعه حوزه علمیه قم و تأثیرات ایشان در علم اصول خواهیم پرداخت. آیت‌الله حائری با نبوغ و تلاش‌های خستگی‌ناپذیر خود، در کنار شاگردانش، از جمله امام خمینی، به ایجاد مبانی نوین در علم اصول پرداخته و بر تداوم این مسیر علمی تأکید داشتند. این گفتگو به تحلیل آرای اصولی آیت‌الله حائری، روش‌های علمی ایشان و تأثیرات عمیق آن‌ها در تحول علم اصول خواهد پرداخت.

با توجه به اهمیت این موضوع، نیاز است که به بررسی دقیق و موشکافانه آثار و اندیشه‌های آیت‌الله حائری پرداخته و دستاوردهای ایشان را در بستر تاریخ حوزه علمیه قم مورد تحلیل قرار دهیم. این رویکرد نه تنها به تبیین جایگاه ایشان در علم اصول، بلکه به درک بهتر از تحولات علمی و فکری حوزه علمیه نیز کمک خواهد کرد.


«بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ، اَلْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعَالَمِینَ، الصَّلَاةُ وَ السَّلاَمُ عَلَى سَیِّدِنَا وَ نَبِیِّنا أَبُو الْقَاسِمِ مُحَمَّدٍ وَ عَلَى آلِهِ الطَّیِّبِینَ الطَّاهِرِینَ الْمَعْصُومِینَ، سِیَما بَقِیَّةِ اللَّهِ فِی الْأَرْضِینَ وَ لَعْنَةُ اللَّهِ عَلَى أَعْدَائِهِمْ أَجْمَعِینَ مِنَ الْآنِ إِلَى قِیَامِ یَوْمِ الدِّینِ»

ابتدا لازم می‌دانم از جنابعالی و معاونت محترم پژوهشی، جناب آقای مقیمی، و همچنین از مدیریت محترم حوزه، آیت‌الله اعرافی، تشکر ویژه داشته باشم. این مجموعه در صدمین سال تأسیس حوزه علمیه قم به شایستگی به بیان تاریخ این نهاد ارزشمند و تأثیرگذاری‌های مؤسس معظم آن، مرحوم آیت‌الله العظمی شیخ عبدالکریم حائری، پرداخته است. ایشان در دومین هجرت خود به ایران با ورود به قم، جان تازه‌ای به حوزه علمیه بخشیدند و شاگردان برجسته‌ای را پرورش دادند که آثار علمی و فکری ماندگاری از خود به جا گذاشتند.

همان‌گونه که شما اشاره کردید، موضوع بحث بنده نیز در همین راستا و مربوط به مسائل اصولی است. مرحوم شیخ عبدالکریم حائری ابعاد متعدد و تأثیرات گسترده‌ای در زمینه‌های فقهی و حتی جریان‌های سیاسی زمان خود داشتند. از جمله مهم‌ترین دستاوردهای ایشان، حفظ و توسعه حوزه علمیه قم بود؛ اما عمده بروز علمی ایشان در علم اصول جلوه‌گر است.

با توجه به اساتید برجسته‌ای که مرحوم حاج شیخ در سامرا و نجف داشتند، و با در نظر گرفتن نبوغ و استعداد فوق‌العاده‌ای که در ایشان وجود داشت، می‌توان گفت همان‌طور که ایشان مؤسس حوزه علمیه قم در صد سال پیش بودند، در علم اصول نیز مؤسس آرای جدیدی به شمار می‌روند. برخی از بزرگان اصول، همچون شیخ انصاری، آخوند خراسانی، مرحوم نایینی و مرحوم اصفهانی، که به تاسیس مبانی جدید در علم اصول پرداختند، را می‌توان در یک دسته‌بندی خاص قرار داد. به نظر من، مرحوم آیت‌الله شیخ عبدالکریم نیز باید در همین گروه دوم قرار گیرد؛ یعنی کسانی که نه تنها آرای دیگران را نقد و بررسی می‌کنند، بلکه خود صاحب مبانی جدید و مستقل در علم اصول هستند.

تحلیل آرای اصولی آیت‌الله شیخ عبدالکریم حائری

در ادامه بحث پیرامون مرحوم آیت‌الله شیخ عبدالکریم حائری، باید تأکید کرد که ایشان در دسته‌بندی گروه دوم از بزرگان اصول جای می‌گیرد. این گروه نه تنها ویژگی‌های مشترکی با گروه اول دارند که به آرای دیگران پرداخته و آن‌ها را نقد می‌کنند، بلکه خود صاحب مبانی جدید در علم اصول هستند و این امتیاز بزرگ را با خود به همراه دارند.

اشراف مرحوم شیخ بر آرای اصولی

کسی که بر آرای اصولی مرحوم شیخ تسلط و اشراف داشته باشد، درمی‌یابد که ایشان نه تنها موسس حوزه علمیه قم بود، بلکه در علم اصول نیز به عنوان یک مؤسس و بنیان‌گذار تلقی می‌شود. اگر بخواهیم تحلیل دقیقی از روش‌های ایشان در علم اصول ارائه دهیم، باید بگوییم که ایشان به دو روش مختلف قابل بررسی است.

روش تحلیل عقلی و عرفی در اصول

اولین روش، بررسی نگرش مرحوم شیخ به عقل و استدلالات عقلی است. در این زمینه می‌توان گفت که ایشان به عقل و بنای عقلا توجه خاصی داشتند. به عنوان مثال، وقتی آثار اصولی مرحوم نائینی را مرور می‌کنیم، می‌بینیم که او عمدتاً با یک ذهن روشن و عرفی وارد مباحث می‌شود و نتایج خود را به این شکل استنباط می‌کند. اما در خصوص شیخ عبدالکریم، این سوال پیش می‌آید که آیا او نیز مانند دیگر بزرگان اصول، اسباب و علل تشریعیه را همانند اسباب و علل تکوینیه می‌دانست؟

شیخ عبدالکریم معتقد بود که اسباب تشریعیه، همانند اسباب تکوینی است. همان‌گونه که در علت‌های تکوینی شرط متأخر محال است، در تشریع نیز این محال بودن وجود دارد. این نگاه عقلی به مسأله‌ای چون تشریع، مشترک با دیگر بزرگان همچون شیخ انصاری و آخوند خراسانی است و حتی در مبانی نائینی نیز می‌توان این دیدگاه را مشاهده کرد.

تلاش برای نظم عقلی در اصول

بسیاری از فقها مانند مرحوم نائینی و حتی آیت‌الله خویی به دنبال این بودند که علم اصول را به صورت یک علم منضبط و بر اساس نظم عقلی پیش ببرند. به همین دلیل، آن‌ها عقیده داشتند که حکم عقلی تخصیص‌پذیر نیست و باید در همه جا جریان داشته باشد. مرحوم شیخ عبدالکریم نیز با اینکه دارای ذهنی عرفی و روشن در مسائل بود، اما جنبه عقلی بودن مباحث در آرای او به وضوح مشاهده می‌شود.

بررسی دیدگاه مرحوم شیخ عبدالکریم حائری در مورد تعدد اسباب تشریعی

در ادامه مباحث مربوط به علم اصول، یکی از محورهای مهم در آرای مرحوم شیخ عبدالکریم حائری، بحث تعدد اسباب تشریعی است. در این خصوص، مرحوم شیخ عبدالکریم دیدگاهی نزدیک به مرحوم حاج آقا رضای همدانی در کتاب "مصباح الفقیه" دارد. ایشان علل تشریعی را با علل تکوینی قیاس می‌کند و معتقد است که همان‌طور که در علل تکوینی هر علت، معلول مستقل خود را دارد، در علل تشریعی نیز همین قاعده برقرار است. به عبارت دیگر، اگر دو علت برای یک غسل وجود داشته باشد، باید دو غسل مستقل انجام شود و تداخل در این زمینه را، به حسب قاعده اولی، نمی‌پذیرد.

تحلیل نگاه عرفی و عقلی مرحوم شیخ عبدالکریم

یکی از نکات کلیدی در بررسی آرای اصولی مرحوم شیخ عبدالکریم، تعیین این موضوع است که آیا ایشان در مباحث اصول بیشتر به معیارهای عقلی توجه داشتند یا عرفی بودن مسائل را نیز در نظر می‌گرفتند. این سوالی است که باید با بررسی دقیق‌تر مباحث اصولی ایشان پاسخ داده شود.

به طور کلی، از آنچه به نظر می‌رسد، می‌توان گفت که شیخ عبدالکریم در برخی موارد رویکرد عقلی را ترجیح می‌داده است. اما ممکن است در موارد مختلف به شیوه‌های متفاوتی عمل کرده باشد. به عنوان مثال، یکی از مباحثی که می‌توان به آن اشاره کرد، بحث شرط متأخر است که در آثار ایشان به وضوح به چشم می‌خورد.

نتیجه‌گیری ابتدایی از آرای اصولی شیخ عبدالکریم

با توجه به مطالعات اجمالی در آرای اصولی ایشان، به نظر می‌رسد مرحوم شیخ عبدالکریم به معیارهای عقلی توجه ویژه‌ای داشته و در بسیاری از مباحث، رویکرد عقلی را بر دیگر معیارها ترجیح می‌داده است. البته برای دستیابی به نتیجه قطعی، نیاز به بررسی‌های بیشتری در آثار و مبانی اصولی ایشان وجود دارد.

نقش شیخ عبدالکریم حائری و امام خمینی در تحولات علم اصول

یکی از امتیازهای ویژه مرحوم شیخ عبدالکریم حائری، نه تنها تأسیس حوزه علمیه قم، بلکه تأسیس مبانی اصولی جدید در علم اصول است. ایشان با نبوغ خود و شاگردانی برجسته، همچون امام خمینی رضوان‌الله‌تعالی‌علیه، نقش مؤثری در تحولات این علم ایفا کردند.

شیخ عبدالکریم، مؤسس مبانی اصولی

مرحوم شیخ عبدالکریم حائری به عنوان یکی از موسسان اصلی در مباحث اصولی شناخته می‌شود. ایشان، با گذراندن دوران علمی در سامرا و نجف، شاگرد بزرگان آن زمان بود و در نهایت در درس مرحوم آخوند خراسانی شرکت کرد. اما فراتر از جایگاه شاگردی، خود نیز موسس مبانی جدیدی در علم اصول شد و در ترویج و توسعه آن تأثیر چشمگیری داشت.

شاگردی که به قله رسید: امام خمینی

از دیگر دستاوردهای برجسته مرحوم شیخ عبدالکریم، تربیت شاگردانی مانند امام خمینی است. امام خمینی، به ویژه در مباحث اصولی، پر از نوآوری و ابتکار بود. او در مقایسه با دیگران، مانند مرحوم آیت‌الله خویی، که خود در علم اصول در قله بود، ابتکارات بیشتری در این زمینه داشت.

بنا به ادعای دقیق و مبتنی بر تحلیل علمی، امام خمینی در حوزه اصول، به‌خصوص در دوره اخیر، پر ابتکارترین شخصیت به شمار می‌آید. بررسی دقیق مباحث اصولی امام خمینی، به ویژه در مقایسه با شخصیت‌های بزرگ هم‌عصر خود، این نکته را روشن می‌کند که ابتکارات ایشان، هرچند با نبوغ و عظمت آیت‌الله خویی قابل مقایسه است، اما در موارد متعددی از آن فراتر می‌رود.

جمع‌بندی: استمرار نوآوری در علم اصول

با نگاه به آثار و تأثیرات مرحوم شیخ عبدالکریم و شاگرد بزرگ او، امام خمینی، به وضوح مشخص می‌شود که هر دو شخصیت، علاوه بر اینکه موسسین بزرگ در علم اصول بودند، با ابتکارات و دیدگاه‌های نوآورانه خود، این علم را به مرحله جدیدی از تکامل رسانده‌اند.

تأثیرگذاری شیخ عبدالکریم حائری در مباحث اصولی و نگاه امام خمینی

شیخ عبدالکریم حائری، مؤسس بزرگ حوزه علمیه قم و یکی از تأثیرگذارترین شخصیت‌های علم اصول، با نگاهی عمیق به مباحث اصولی، همواره تلاش کرده است تا قواعد عقلی را در چارچوب اصول فقه بگنجاند. اما نقطه تمایز او از برخی متأخرین، از جمله امام خمینی، دقیقاً در همین مسئله است که امام به شدت مخالف ورود قواعد عقلی به مباحث اصولی بود.

مخالفت امام خمینی با قیاس تشریعی به تکوینی

یکی از هنرنمایی‌های علمی امام خمینی این بود که به هیچ وجه اجازه نمی‌داد قیاس تشریعی به تکوینی در علم اصول وارد شود. این موضوع یکی از مهم‌ترین مبانی امام است که به صورت جدی در مقابل مخالفان آن ایستاد. امام معتقد بود که در اصول نباید قواعد عقلی را بدون توجه به بسترهای شرعی و تشریعی به کار گرفت.

در مقابل، قدما و بسیاری از علمای متأخر، از جمله شیخ عبدالکریم، به کاربرد گسترده‌تر قواعد عقلی در اصول باور داشتند. امام خمینی اما این رویکرد را به شدت نقد و رد می‌کرد. به‌طور مثال، در بحث عدم جواز قیاس تشریع به تکوین، امام تاکید داشت که این قیاس نادرست است و نباید قواعد عقلی به راحتی وارد مباحث اصولی شود.

ابداعات شیخ عبدالکریم: بررسی فرق بین انشاء و اخبار

یکی از ابداعات مهم مرحوم شیخ عبدالکریم در علم اصول، بحث درباره تفاوت بین "حقیقت انشا" و "حقیقت اخبار" است. ایشان به نقد نظر مشهور در این زمینه پرداخته و اظهار داشت که ایجاد معنا از طریق لفظ، به معنای حقیقی و تکوینی نیست. مشهور اصولیان معتقدند که انشا، "ایجاد المعنی باللفظ" است؛ یعنی وقتی فردی لفظی را انشا می‌کند، معنایی را با آن ایجاد می‌کند. اما شیخ عبدالکریم این نظریه را رد می‌کند و می‌گوید که لفظ به خودی خود نمی‌تواند علت تحقق معنا باشد، نه در عالم تکوین و نه حتی در عالم اعتبار.

به باور شیخ عبدالکریم، انشا ایجاد نیست، بلکه حکایت از یک حقیقت نفسانی است. یعنی وقتی متکلم می‌گوید "اضرب" (بزن)، این صرفاً حکایت از یک طلب نفسانی است که متکلم دارد و در واقعیت خارجی ایجاد نمی‌کند.

ارجاعات به آثار شیخ عبدالکریم و تأثیر بر علمای دیگر

شیخ عبدالکریم در کتاب "درر"، این موضوع را با جزئیات بیان کرده و به نقد نظریه مشهور پرداخته است. همچنین اهمیت نظرات او در علم اصول به حدی بوده که محققین بزرگی مانند محقق اصفهانی در حاشیه‌های خود بر کتاب "کفایه" به نظرات شیخ عبدالکریم اشاره کرده و برخی از آن‌ها را تحلیل و نقد کرده‌اند.

جمع‌بندی: نوآوری‌های شیخ و مخالفت امام

در مجموع، اگرچه شیخ عبدالکریم سعی می‌کرد قواعد عقلی را در مباحث اصولی پیاده کند، اما امام خمینی با نگاهی متفاوت، این رویکرد را رد می‌کرد و معتقد بود که نباید قیاس‌های عقلی به‌طور مستقیم وارد علم اصول شود. این دو دیدگاه، هرچند از دو روش متفاوت برخوردارند، اما هر دو نشان‌دهنده تأثیر عمیق آن‌ها در تطور و تحول علم اصول است.

نظریه انشائیات مرحوم شیخ عبدالکریم حائری

مرحوم شیخ عبدالکریم حائری در نظریه خود درباره الفاظ انشایی، دیدگاه متفاوتی از مشهور دارد. ایشان معتقد است که الفاظ انشایی نه ایجاد تکوینی دارند و نه ایجاد اعتباری. به اعتقاد وی، الفاظ انشایی مانند الفاظ خبری، حکایت از یک حقیقت درونی و موجود در نفس می‌کنند.

تفاوت انشا و خبر از منظر مرحوم حائری

ایشان می‌گوید که الفاظ انشایی، مانند صیغه "افعل" (مثلاً "اضرب")، حکایت از وجود اراده‌ای در نفس متکلم برای انجام فعلی می‌کنند. در صورتی که اراده‌ای در نفس متکلم برای وقوع فعل وجود نداشته باشد، این لفظ دیگر در معنای اصلی خود به کار نرفته و به نوعی معنای خود را از دست می‌دهد.

نقد نظریه مشهور

آقای حائری نظریه مشهور که انشا را ایجاد معنا از طریق لفظ می‌داند، به چالش می‌کشد. مشهور معتقد است که الفاظ انشایی ایجاد معنا در عالم اعتبار می‌کنند. اما ایشان این مفهوم را رد کرده و می‌گوید که الفاظ، چه خبری و چه انشایی، صرفاً حکایت از حقایق نفسانی دارند.

کاربرد در بحث‌های اصولی

این نظریه تأثیر زیادی در مباحث اصولی دارد. به عنوان مثال، در بحث الفاظ و اینکه آیا الفاظ برای طبایع یا مصادیق وضع شده‌اند، نظریه مرحوم حائری مبنای جدیدی ارائه می‌دهد. ایشان معتقد است که الفاظ انشایی، از جمله صیغه‌هایی مانند "اضرب"، برای حکایت از مصادیق خاص (مانند اراده خاص در نفس) وضع شده‌اند.

ابداع مرحوم حائری

این نظریه که انشا حکایت از حقیقتی در نفس می‌کند و نه ایجاد یک واقعیت جدید، یکی از نوآوری‌های مهم مرحوم حائری است و با دیدگاه‌های مشهور تفاوت دارد.

نتیجه‌گیری مرحوم شیخ عبدالکریم حائری از بحث صیغه افعل در علم اصول

مرحوم شیخ عبدالکریم حائری از بحث صیغه "افعل" نتایج مهمی در علم اصول گرفته است. ایشان معتقد است که صیغه‌های امر مانند "افعل" نه به‌صورت ذاتی برای وجوب وضع شده‌اند و نه به دلیل کثرت استعمال. به اعتقاد وی، صیغه "افعل" حکایت از اراده متکلم می‌کند و میزان قطعیت یا عدم قطعیت اراده، وجوب یا عدم وجوب آن را مشخص می‌کند.

نقد نظریه مشهور درباره صیغه افعل

در نظریه مشهور، گفته می‌شود که صیغه "افعل" برای وجوب وضع شده و این امر از طریق وضع لغوی یا حتی به‌دلیل کثرت استعمال در وجوب به دست آمده است. برخی نیز معتقدند که وضع تعیینی به دلیل تکرار استعمال صیغه در وجوب ایجاد شده است. همچنین، مرحوم نائینی معتقد است که رابطه میان بنده و مولی به‌طور ذاتی وجوب را در پی دارد؛ یعنی هرگاه مولی از بنده خواسته‌ای داشته باشد، عقل بنده را به امتثال امر مولی وادار می‌کند و از این جهت، وجوب به‌طور عقلانی برداشت می‌شود.

دیدگاه مرحوم حائری

مرحوم حائری اما دیدگاه متفاوتی ارائه می‌دهد. وی معتقد است که خود لفظ "افعل" به تنهایی دلالتی بر وجوب ندارد، بلکه اراده متکلم و قرائن موجود در گفتار تعیین‌کننده وجوب یا عدم وجوب آن است. اگر از قرائن فهمیده شود که اراده متکلم حتمی است، این امر به وجوب دلالت می‌کند، و اگر اراده غیرحتمی باشد، نتیجه آن غیر وجوب خواهد بود. بنابراین، برای تشخیص وجوب یا عدم وجوب، به قرینه نیاز است.

ابتکار مرحوم حائری در این نظریه

مرحوم حائری با این رویکرد، نظریه‌ای جدید و متفاوت از نظریات پیشین ارائه کرده است. به گفته وی، این نظریه از نوآوری‌های خود ایشان است و در کلمات فقهی و اصولی علمای قبل از شیخ حائری به این صراحت و تفصیل وجود ندارد. هرچند برخی از آقایان اشاره کرده‌اند که در آثار مرحوم محقق رشتی نیز اشاراتی به این مسئله وجود دارد، اما به گفته مرحوم حائری، چنین نظریه‌ای به این وضوح و استدلال در آثار گذشتگان وجود ندارد.

ثمرات عملی این نظریه در مباحث اصولی

این نظریه در بسیاری از مباحث اصولی کاربرد دارد، از جمله در بحث اینکه آیا صیغه‌های امر برای وجوب وضع شده‌اند یا خیر. با توجه به این نظریه، می‌توان به این نتیجه رسید که صیغه‌های امر مانند "افعل" نه به‌طور ذاتی برای وجوب وضع شده‌اند و نه به‌دلیل کثرت استعمال، بلکه اراده و قرائن نقش کلیدی در تبیین وجوب یا عدم وجوب دارند.

تحلیل بحث جبر و اختیار در فلسفه اخلاقی و اصولی

بحث جبر و اختیار یکی از پیچیده‌ترین مسائل در فلسفه اخلاقی و اصولی است که در آثار فلاسفه و اصولیان مورد بحث و بررسی قرار گرفته است. مرحوم حاج شیخ عبدالکریم حائری، یکی از بزرگترین فلاسفه و اصولیان معاصر، در تحلیل این مسائل گام‌های مهمی برداشته است.

۱. مشکل در فهم اراده و اختیار

در بحث جبر و اختیار، یکی از نکات مهم تفکیک میان اراده و اختیار است. مرحوم آخوند خراسانی در این زمینه می‌فرماید که برای اختیاری بودن یک فعل، لازم است که مسبوق به اراده باشد. اما در اینجا با اشکالی مواجه می‌شویم: اراده خود از ممکنات است و به خودی خود نیاز به علت دارد. این علت یا باید اراده دیگری از همان شخص باشد، که در این صورت به تسلسل می‌انجامد، یا مسبوق به اراده خداوند باشد که در این صورت جبر لازم می‌آید. به عبارت دیگر، اگر اراده به یک اراده دیگر نیاز داشته باشد، به تسلسل می‌انجامد و اگر مسبوق به اراده خداوند باشد، به جبر می‌انجامد.

این اشکال به نظر مرحوم محقق عراقی که معتقد است مرحوم آخوند نتواسته این مسئله را حل کند، بسیار جدی است. این مسئله، باعث می‌شود که بحث جبر و اختیار به طور کامل حل نشده باقی بماند.

۲. دیدگاه‌های مختلف پس از آخوند

پس از مرحوم آخوند، برخی از بزرگترین فلاسفه و اصولیان نظرات مختلفی در این زمینه ارائه دادند:

1. نظریه مرحوم اصفهانی: ایشان معتقد بودند که اراده باید مسبوق به اراده باشد تا فعل اختیاری شود. اما سوال اینجاست که این اراده از کجا آمده است؟ مرحوم اصفهانی می‌فرماید که این مسئله تفاوتی در اختیاری بودن فعل ندارد. اگر اراده معلول اراده خداوند باشد، این بدان معنا نیست که فعل از اختیاری بودن خارج می‌شود.

2. نظریه مرحوم نایینی: ایشان نیز در این زمینه نظرات متفاوتی را مطرح کردند، اما پیچیدگی‌های این بحث همچنان باقی است.

3. نظر مرحوم حائری: مرحوم حائری، برای حل این معضل، یک دیدگاه جدید ارائه دادند. ایشان می‌فرمایند که لزوم تسلسل تنها در صورتی اتفاق می‌افتد که علت اراده، منحصر به اراده خود شخص باشد. اما اگر علت اراده به چیزی خارج از اراده خود شخص، مانند اراده خداوند یا جهت خاصی در اراده، مربوط باشد، دیگر نیازی به اراده اضافی نیست.

۳. تحلیل دقیق‌تر مشکل و رفع اشکال

مرحوم حائری در تلاش برای رفع اشکال تسلسل، مسئله جهت در اراده را مطرح کردند. ایشان می‌فرمایند که اگر علت اراده، خود متعلق اراده باشد، دیگر نیازی به اراده دیگری نخواهیم داشت. به عبارتی، وقتی اراده برای تحقق یک هدف خاص باشد و علت این اراده در خود هدف یا مراد نهفته باشد، نیازی به اراده دیگری برای تحقق آن هدف نیست.

اما در صورتی که علت اراده به خود اراده مربوط باشد، نیاز به اراده جدید احساس می‌شود. به عبارت دیگر، اگر اراده برای تحقق چیزی که خود در آن وجود دارد (مانند یک جهت خاص) باشد، دیگر نیازی به اراده دیگری نیست. این نوع تفکر، از پیچیدگی‌های بحث جبر و اختیار می‌کاهد و به نوعی، مسئله تسلسل را حل می‌کند.

۴. مثال عملی برای فهم بهتر

برای توضیح بیشتر، می‌توان به مثالی اشاره کرد. فرض کنید فردی قصد خوردن غذایی را دارد که بسیار خوشمزه است و با طبع او کاملاً سازگار است. در این صورت، اراده او کاملاً اختیاری است. اما اگر همین فرد بخواهد غذایی را بخورد که باعث اذیت دیگران یا بی‌احترامی به آنها می‌شود، این اراده در تضاد با طبع او قرار دارد. در این حالت، او باید بین این دو جهت اراده تصمیم‌گیری کند. اگر تصمیم به انجام فعل دوم بگیرد، این به معنای ترجیح اراده اول است و به همین دلیل فعل اختیاری او به حساب می‌آید.

نتیجه‌گیری

بحث جبر و اختیار همواره یکی از چالش‌های بزرگ در فلسفه و اصول فقه بوده است. دیدگاه‌های مختلفی از جمله نظریه‌های مرحوم آخوند، اصفهانی، نایینی، و حائری در حل این مشکل ارائه شده است. در نهایت، به نظر می‌رسد که مرحوم حائری با معرفی مفهوم جهت در اراده توانسته تا حد زیادی این معضل را حل کند و به یک فهم جدید از فعل اختیاری دست یابد.

اراده و تعلق آن به افعال: تحلیل تفاوت‌ها و نوآوری‌های شیخ

در برخی مباحث فلسفی، به ویژه در تحلیل اراده و ارتباط آن با افعال اختیاری، مرحوم شیخ نکات جدیدی را مطرح کرده است که به وضوح با نظرات پیشین متفاوت است. در اینجا، بحث بر سر چگونگی تعلق اراده به افعال است و آیا در خود اراده جهتی برای فعل وجود دارد یا خیر.

1. وجود جهت در خود اراده

شیخ با مثالی از قصد اقامت "عشره ایام" اشاره می‌کند که در این مثال، خود اراده دارای جهتی است. به‌عبارت‌دیگر، اگر کسی قصد اقامت روزهای خاصی را داشته باشد، در ذات اراده، جهت آن (یعنی قصد عشره ایام) موجود است. این جهت به خودی خود بر اراده تعلق می‌گیرد و در صورت پیش آمدن مشکل یا نیاز به تغییر (مثلاً در نماز چهار رکعتی)، اراده باید بازنگری شود و هیچ‌گونه تأخیر یا توقفی در این اراده مجاز نیست.

2. نیاز به اراده دوم

ایشان نتیجه می‌گیرند که هرگاه اراده‌ای به یک فعل تعلق گیرد، اگر در ذات اراده جهتی وجود داشته باشد، دیگر نیازی به اراده دوم برای انجام آن فعل نخواهد بود. به عبارت دیگر، اگر اراده‌ای به چیز خاصی تعلق گیرد و جهت آن در خود اراده موجود باشد، این اراده به خودی خود برای تحقق آن فعل کافی است.

این نظر با دیگر نظرات اصولی متفاوت است، زیرا در مواردی که اراده نیاز به جهت‌گیری یا تصمیم جدیدی داشته باشد، اراده دوم ضروری است. اما در صورتی که اراده‌ای مستقلاً از یک جهت خاص برخوردار باشد، نیازی به اراده دوم ندارد.

3. مناقشه مرحوم محقق عراقی

در مقابل نظر شیخ ، مرحوم محقق عراقی معتقد است که مصلحت باید در متعلق اراده باشد و نه در خود اراده. او تأکید دارد که اگر اراده‌ای در خود مصلحت داشته باشد، هیچ معنایی ندارد و این امر باید به اراده‌ای نسبت داده شود که به یک موضوع خاص تعلق داشته باشد. از نظر او، اراده نمی‌تواند صرفاً به دلیل مصلحت در ذات خود تحقق یابد.

4. ابداع شیخ در حل مسئله جبر و اختیار

یکی از نقاط قوت شیخ در حل مسئله جبر و اختیار، این است که او معتقد است اراده می‌تواند خود به خود و بدون نیاز به اراده دیگری تحقق یابد، زیرا در ذات خود، جهت و مصلحت دارد. به نظر شیخ، اراده‌ها می‌توانند به دلیل جهت خاصی که در آن‌ها نهفته است، بدون نیاز به اراده دوم یا خارجی شکل گیرند. این نوآوری از آنجا ناشی می‌شود که شیخ قادر است این مسئله را بدون نیاز به استناد به اراده‌های دوم یا خارجی توضیح دهد.

5. تفاوت با دیدگاه‌های دیگر

نظر شیخ با دیدگاه‌های دیگر، نظیر نظریه ملاصدرا، که بر این باورند که اراده دارای جهت در ذات خود است، تفاوت‌های بنیادینی دارد. شیخ می‌گوید که اگر اراده در ذات خود جهت و مصلحت داشته باشد، دیگر نیاز به اراده دیگری نخواهد بود، برخلاف دیگران که معتقدند اراده همیشه به چیزی خارج از خودش تعلق دارد.

در نهایت، با بررسی دقیق‌تر این بحث‌ها می‌توان گفت که شیخ در حل مسئله جبر و اختیار به رویکرد جدیدی دست یافته است که نشان‌دهنده نوآوری و تحلیل‌های عمیق‌تری در این زمینه است.

 

=========================

================

===

برچسب ها :

علم اصول فاضل لنکرانی امام خمینی آیت الله بروجردی صد سالگی تأسیس حوزه علمیه قم نقش آیت‌الله شیخ عبدالکریم حائری در علم اصول تأسیس حوزه علمیه قم آیت‌الله شیخ عبدالکریم حائری یکصدمین سالگرد تاسیس حوزه بازتأسیس حوزه علمیه قم